جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بلاده

بلاده

بلاده
کند هوشی تیماو دیر یابی بدکار، فاسق نابکار، فاحشه روسپی، مفسد مفتن، گمراه. تبهکار، فاسق، نابکار
فرهنگ لغت هوشیار

بلاده

بلاده
فاسق، نابکار، بدکار، تبهکار، برای مِثال هر آن کریم که فرزند او بلاده بُوَد / شگفت باشد کاو از گناه ساده بُوَد (رودکی - ۵۲۲)
بلاده
فرهنگ فارسی عمید

بلاده

بلاده
بدکار و فاسق. (برهان) (آنندراج). فاسدکار. (لغت نامۀ اسدی) (صحاح الفرس) (شرفنامۀ منیری) :
هر آن کریم که فرزند او بلاده بود
شگفت باشد کو از گناه ساده بود.
رودکی.
لغت نامه دهخدا

بلاده

بلاده
بلادت. سستی وکندی خاطر. (از منتهی الارب). و رجوع به بلادت شود
لغت نامه دهخدا

بلاده

بلاده
سست و کندخاطر گردیدن. (از منتهی الارب). کند شدن فهم. (المصادر زوزنی). کند شدن. (تاج المصادر بیهقی). کند شدن و کاهل شدن. (دهار). ضد ذکاوت و فطنت. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا

بلایه

بلایه
بدکار، فاسق نابکار، فاحشه روسپی، مفسد مفتن، گمراه. نابکار، هرزه، ناچیز، ناکس
فرهنگ لغت هوشیار