جدول جو
جدول جو

معنی بلابل - جستجوی لغت در جدول جو

بلابل
جمع بلبل، بلبلان هزار آوایان بلبل پارسی است
تصویری از بلابل
تصویر بلابل
فرهنگ لغت هوشیار
بلابل
بلبل ها، عندلیب ها، جمع واژۀ بلبل
تصویری از بلابل
تصویر بلابل
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

استانک آسیب گزند، آزمون آزمایش، ستم جسک، زرنگ، کار سخت پتیاره ز غم خوردن بتر پتیاره ای نیست
فرهنگ لغت هوشیار
سختی اندوه، دلنگرانی دلهره، بر انگیختگی شدت اندوه و غم، وسوسه، برانگیختگی تحریک کردگی. سخت اندوهگین شدن، وسوسه - ناک شدن، برانگیختن تحریک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلابس
تصویر بلابس
تره بیابانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلبال
تصویر بلبال
((بَ))
شدت اندوه و غم. وسوسه، برانگیختگی، تحریک کردگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلبال
تصویر بلبال
((بِ))
سخت اندوهگین شدن، وسوسه ناک شدن، برانگیختن، تحریک کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلبال
تصویر بلبال
شدت اندوه و غم
فرهنگ فارسی عمید
پارسی تازی شده بلبل هزار دستان هزار آوا هزار آوا زشاخ گل سرایان - همیشه مهر ایشان را ستایان
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است بابا گندم مک مکابج (گویش گیلکی) آذر بویه تری نمناکی، تر گردان تر کننده، نامی است در تازی آذربویه اشنان، ذرت ذرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلال
تصویر بلال
(پسرانه)
نام اولین مؤذن اسلام
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بابل
تصویر بابل
مغرب مقابل خراسان بمعنی مشرق: (مهر و مه او را دو طفلانند اینک هردورا گاهواره بابل و مولد خراسان آمده) (خاقانی) درختی از تیره پروانه واران که دارای برگهای دو ردیفی میباشد (نظیر برگ اقاقیا)، یک گونه از این گیاه در مکزیک و یک گونه در افریقا و یک گونه هم در دیگر نواحی گرم دنیا شناخته شده از جمله در جنوب ایران این درخت جز درختان زمینی کاشته میشود. الیاف این گیاه را برای کاغذ سازی مصرف میکنند ببل درمان عقرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلال
تصویر بلال
ثمر گیاه ذرت که آن را روی آتش بریان کنند و بخورند، ذرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلبل
تصویر بلبل
پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، عندلیب، هزاردستان، هزار، هزاران، هزارآوا، شباهنگ، مرغ چمن، مرغ خوش خوٰان، مرغ سحر، بوبرد، بوبردک، زندواف، زندباف، زندلاف، زندوان، شب خوٰان، صبح خوٰان، فتّال
بلبله
فرهنگ فارسی عمید
نه بلکه: نیست مردم ناصبی نزدیک من لابل خراست طبع او خروار هست و صورتش خروار نیست. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بابل
تصویر بابل
((بِ))
مغرب
فرهنگ فارسی معین
((بُ بُ))
پرنده ای کوچک از تیره توکا با سطح پشتی قهوه ای خوش رنگ و یک دست و سطح شکمی مایل به خاکستری کم رنگ که در ناحیه گلو و شکم به سفیدی می گراید. به خاطر آواز زیبایش معروف است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلال
تصویر بلال
((بَ))
آذربویه، ذرت
فرهنگ فارسی معین
درختچه ای با برگ های دوردیفی شبیه برگ اقاقیا و گل های زرد که مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لابل
تصویر لابل
نه، بلکه
فرهنگ فارسی عمید