جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بلال

بلال

بلال
پارسی است بابا گندم مک مکابج (گویش گیلکی) آذر بویه تری نمناکی، تر گردان تر کننده، نامی است در تازی آذربویه اشنان، ذرت ذرت
فرهنگ لغت هوشیار

بلال

بلال
آب. (منتهی الارب). ماء. (اقرب الموارد). بَلال یا بُلال. رجوع به بَلال شود، دفعهً. ناگهانی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

بلال

بلال
ابن حارث مزنی، مکنی به ابوعبدالرحمان. از صحابیان شجاع، و از اهالی بادیۀ مدینه بود. وی بسال پنجم هجری اسلام آورد، و در روز فتح از حاملان لواهای ’مزینه’ بود. بلال در محلی واقع در ورای مدینه بنام ’اشعر’ سکونت اختیار کرد. و در غزوۀ افریقیه با چهارصد تن مرد جنگی از قبیلۀ مزینه بهمراهی عبدالله بن سعد بن ابی سرح شرکت جست و در آنجا نیز لوای مزینه را حمل میکرد. و سرانجام بسال 60 هجری قمری در اواخر خلافت معاویه بسن هشتادسالگی درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 49 از معالم الایمان و تهذیب ابن عساکر)
ابن ازهر، مکنی به ابومعاذ. از همراهان بزرگ عمرو لیث صفاری، و مدتی از جانب عمرو بر نیشابور امیر بود. رجوع به تاریخ سیستان شود
لغت نامه دهخدا

بلال

بلال
طاووس بسیار آواز. (منتهی الارب). طاووس بسیار آواز.
لغت نامه دهخدا

بلال

بلال
آب. (منتهی الارب). ماء. (اقرب الموارد) : فی سقائک بلال، در مشک تو آب است. (از منتهی الارب). بِلال یا بُلال. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). و رجوع به دو صورت مذکور شود
لغت نامه دهخدا

بلال

بلال
صلۀ رحم و خیر و نیکوئی. (منتهی الارب). اسم مصدر است از مصدر بَل ّ به معنی صلۀ رحم کردن: هو یراعی بلال، او صلۀ رحم را به جای می آورد. (از اقرب الموارد). و رجوع به بَل ّ در معنی مصدری شود
لغت نامه دهخدا

بلال

بلال
آذربویه، و آن بیخ خاری است که اشنان و چوبک اشنان هم گویند. (برهان). تبدیل بلار است که آن را اشنان و چوبک گویند. (آنندراج). و رجوع به آذربویه و بلار شود، بی صاحب. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا