معنی بلبل - فرهنگ فارسی عمید
معنی بلبل
- بلبل بُلبُل
- پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، عندلیب، هزاردستان، هزار، هزاران، هزارآوا، شباهنگ، مرغ چمن، مرغ خوش خوٰان، مرغ سحر، بوبرد، بوبردک، زندواف، زندباف، زندلاف، زندوان، شب خوٰان، صبح خوٰان، فتّال
بلبله پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، عَندَلیب، هِزاردَستان، هِزار، هِزاران، هِزارآوا، شَباهَنگ، مُرغِ چَمَن، مُرغ خوُش خوٰان، مُرغِ سَحَر، بوبُرد، بوبَردَک، زَندواف، زَندباف، زَندلاف، زَندوان، شَب خوٰان، صُبح خوٰان، فَتّال
بُلبُلِه
تصویر بلبل
فرهنگ فارسی عمید