جدول جو
جدول جو

معنی بقیا - جستجوی لغت در جدول جو

بقیا
(بُ یا)
بقوی ̍. و رجوع به بقوی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بنیا
تصویر بنیا
(دخترانه)
تو فرزند منی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بریا
تصویر بریا
(دخترانه)
واژه ایکاش (نگارش کردی: بریا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بلقیا
تصویر بلقیا
(دخترانه)
بلقیس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بایا
تصویر بایا
(پسرانه)
بایسته، ضروری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بقایا
تصویر بقایا
بقیه ها، چیزهایی که باقی مانده، مانده ها، بازمانده ها، به جامانده ها، جمع واژۀ بقیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بقیه
تصویر بقیه
آنچه باقی مانده، مانده، بازمانده، به جامانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بایا
تصویر بایا
چیزی که مورد احتیاج باشد، ضروری، واجب، لازم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بقیع
تصویر بقیع
جایی که در آن درختان گوناگون باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بویا
تصویر بویا
دارای بوی خوش، خوش بو
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
شراب انگور راگویند بلغت زند و پازند. (برهان) (از هفت قلزم) (انجمن آرا) (آنندراج). بلغت زند شراب انگور و خمر. (ناظم الاطباء). هزوارش، بسی یا پهلوی باتک، باده ’یونکر103 ’’یوستی بندهش 880’ (از حاشیه برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ)
سینه. صدر. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). از بتیا پهلوی است به معنی سینه. (برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
باینده، که باید، بایست، (از فرهنگ شعوری)، دربایست، (فرهنگ اسدی) (برهان قاطع)، بایسته، از ریشه بایستن است، (فرهنگ رشیدی)، آنچه در کار بوده و محتاج ٌالیه باشد، (ناظم الاطباء)، واجب، ضروری، وایا، (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 150)، محتاج ٌالیه، (برهان قاطع) (آنندراج)، لابدٌمنه، ضرور، (فرهنگ جهانگیری)، محتوم، لازم، دروا، وایه، رشیدی و مؤلف فرهنگ نظام نویسند: مخفف بایان است اما براساسی نیست و بایان خود صفت فاعلی است:
بایاتری به مصلحت عالم
از بهتری به سینۀ بیماران،
سوزنی،
از بهر تازه بودن دلهای خاص و عام
بایاتری بسی ز نم ابر بر نبات،
سوزنی،
و رجوع به بایستن شود
لغت نامه دهخدا
شاه باقیا، از عرفای نائین، فرزند امیرغیاث الدین محمد نائینی است، (تاریخ نائین تألیف صدر بلاغی ص 32)، از عرفای نائین است، در علم موسیقی مهارت داشته، بهند رفت و سپس به نائین بازگشت، از اوست:
زآن زنم کوس توکل کآسمان از بهر من
میرساند روزی و چرخ دگر هم میزند،
همه حاصل جهان را به نشاط صرف مل کن
برکافر و مسلمان بنشین و صلح کل کن،
رفتند به منزلگه مقصود عزیزان
باقی است که وامانده در این مرحله تنها،
(از تذکرۀنصرآبادی ص 306 و 307)
از شعرای ایران و اهل کاشان بوده است، از اوست:
شام فراق بی تو ز بس خون گریستم
یک عمر چون عقیق چراغم در آب سوخت،
(از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1204)، اسم یکی از بنی افرائیم است که برد نیز خوانده شده است، (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
آذوقه و مأکولاتی که از خارج در شهری حمل میکنند. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
عمامه و مندیل. دستار. (از دزی ج 2 ص 105) : ثم اخرج له جبه واسعه عتابیه و بقیاراً مکملاً و امره ان یلبسهما. (از عیون الانباء ج 1 ص 177 س 19). واخرج له منشفه فیها جبه خارا و بقیار قصب و قمیص تحتانی انطاکی و لباس دمیاطی... (همان متن ج 1 ص 256) ، سراییدن. (از اضداد است). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، ستایش گویان بگریستن برکسی: بکاء علیه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، باریدن ابر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
به تخمین. به حدس. رجوع به قیاس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بایا
تصویر بایا
آنچه مورد احتیاج باشد ضرور واجب لازم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقیاس
تصویر بقیاس
بتخمین، به حدس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بویا
تصویر بویا
دارای بو، خوشبو معطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقیر
تصویر بقیر
شکافته شده، چادری که آنرا شکافته بپوشند بی آستین
فرهنگ لغت هوشیار
نام قبرستان مقدس در مدینه منوره میباشد، جائی که در آنجا درختان گوناگون از هر نوع باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقیه
تصویر بقیه
بازمانده، بقیه چیزی، مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقایا
تصویر بقایا
باقی مانده و تتمه ها، بقایای مالیاتی، ج بقیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقیار
تصویر بقیار
عمامه ومندیل، دستار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقیا
تصویر لقیا
دیدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقیت
تصویر بقیت
باقی، باقیمانده از هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بویا
تصویر بویا
خوشبو، معطر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بایا
تصویر بایا
بایسته، لازم، واجب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بقایا
تصویر بقایا
((بَ))
جمع بقیه، باقی مانده ها، آثار، رسوم، مالیات پس افتاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بقیع
تصویر بقیع
((بَ))
جایی که در آن درختان گوناگون باشد، نام گورستانی در مدینه که آرامگاه بسیاری از نزدیکان پیامبر در آنجاست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بقیه
تصویر بقیه
((بَ یِّ))
به جا مانده، آن چه باقی مانده، دنباله، ادامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بایا
تصویر بایا
لازم، واجب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بویا
تصویر بویا
معطر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بقیه
تصویر بقیه
مانده، دیگر
فرهنگ واژه فارسی سره