باینده، که باید، بایست، (از فرهنگ شعوری)، دربایست، (فرهنگ اسدی) (برهان قاطع)، بایسته، از ریشه بایستن است، (فرهنگ رشیدی)، آنچه در کار بوده و محتاج ٌالیه باشد، (ناظم الاطباء)، واجب، ضروری، وایا، (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 150)، محتاج ٌالیه، (برهان قاطع) (آنندراج)، لابدٌمنه، ضرور، (فرهنگ جهانگیری)، محتوم، لازم، دروا، وایه، رشیدی و مؤلف فرهنگ نظام نویسند: مخفف بایان است اما براساسی نیست و بایان خود صفت فاعلی است: بایاتری به مصلحت عالم از بهتری به سینۀ بیماران، سوزنی، از بهر تازه بودن دلهای خاص و عام بایاتری بسی ز نم ابر بر نبات، سوزنی، و رجوع به بایستن شود
باینده، که باید، بایست، (از فرهنگ شعوری)، دربایست، (فرهنگ اسدی) (برهان قاطع)، بایسته، از ریشه بایستن است، (فرهنگ رشیدی)، آنچه در کار بوده و محتاج ٌالیه باشد، (ناظم الاطباء)، واجب، ضروری، وایا، (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 150)، محتاج ٌالیه، (برهان قاطع) (آنندراج)، لابدٌمنه، ضرور، (فرهنگ جهانگیری)، محتوم، لازم، دروا، وایه، رشیدی و مؤلف فرهنگ نظام نویسند: مخفف بایان است اما براساسی نیست و بایان خود صفت فاعلی است: بایاتری به مصلحت عالم از بهتری به سینۀ بیماران، سوزنی، از بهر تازه بودن دلهای خاص و عام بایاتری بسی ز نم ابر بر نبات، سوزنی، و رجوع به بایستن شود
شاه باقیا، از عرفای نائین، فرزند امیرغیاث الدین محمد نائینی است، (تاریخ نائین تألیف صدر بلاغی ص 32)، از عرفای نائین است، در علم موسیقی مهارت داشته، بهند رفت و سپس به نائین بازگشت، از اوست: زآن زنم کوس توکل کآسمان از بهر من میرساند روزی و چرخ دگر هم میزند، همه حاصل جهان را به نشاط صرف مل کن برکافر و مسلمان بنشین و صلح کل کن، رفتند به منزلگه مقصود عزیزان باقی است که وامانده در این مرحله تنها، (از تذکرۀنصرآبادی ص 306 و 307) از شعرای ایران و اهل کاشان بوده است، از اوست: شام فراق بی تو ز بس خون گریستم یک عمر چون عقیق چراغم در آب سوخت، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1204)، اسم یکی از بنی افرائیم است که برد نیز خوانده شده است، (از قاموس کتاب مقدس)
شاه باقیا، از عرفای نائین، فرزند امیرغیاث الدین محمد نائینی است، (تاریخ نائین تألیف صدر بلاغی ص 32)، از عرفای نائین است، در علم موسیقی مهارت داشته، بهند رفت و سپس به نائین بازگشت، از اوست: زآن زنم کوس توکل کآسمان از بهر من میرساند روزی و چرخ دگر هم میزند، همه حاصل جهان را به نشاط صرف مل کن برکافر و مسلمان بنشین و صلح کل کن، رفتند به منزلگه مقصود عزیزان باقی است که وامانده در این مرحله تنها، (از تذکرۀنصرآبادی ص 306 و 307) از شعرای ایران و اهل کاشان بوده است، از اوست: شام فراق بی تو ز بس خون گریستم یک عمر چون عقیق چراغم در آب سوخت، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1204)، اسم یکی از بنی افرائیم است که برد نیز خوانده شده است، (از قاموس کتاب مقدس)