جدول جو
جدول جو

معنی بقیع

بقیع((بَ))
جایی که در آن درختان گوناگون باشد، نام گورستانی در مدینه که آرامگاه بسیاری از نزدیکان پیامبر در آنجاست
تصویری از بقیع
تصویر بقیع
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بقیع

بقیع

بقیع
نام قبرستان مقدس در مدینه منوره میباشد، جائی که در آنجا درختان گوناگون از هر نوع باشد
فرهنگ لغت هوشیار

بقیع

بقیع
موضعی است مر بنی عقیل را و آبی مر بنی عجل را. (منتهی الارب) ، بافایده. (ناظم الاطباء). مفید. محتاج الیه. لازم. ضروری. (یادداشت مؤلف) :
ز هر چش ببایست و بودش بکار
بدادش همه بی مر و بی شمار.
فردوسی.
درم نیز چندانکه بودش بکار
ز دینار وز گوهر شاهوار.
فردوسی.
نکورای و تدبیر او مملکت را
بکار است چون هر تنی را روان.
فرخی.
دست او جود را بکارتر است
زآنکه تاری چراغ را روغن.
فرخی.
هرکه پیاده بکار نیستمش
نیست بکار او همان سوار مرا.
ناصرخسرو.
هر ذره که هست اگر غبارست
در پردۀ مملکت بکارست.
نظامی.
، مستعمل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

بقیع

بقیع
موضعی که در آن بیخ هر درخت باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج) :
کدامین ربع را بینی ربیعی
کز آن بقعه برون ناید بقیعی.
نظامی.
- ابن بقیع، سگ، یقال: تقاد فابما ابقی ابن بقیع، ای بالجیفه لان الکلب یبقیها، یرید حطام الدنیا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

بقاع

بقاع
جمع بقعه، فره جای ها جمع بقعه بقعه ها خانه ها سرای ها. توضیح اغلب بضم باء تلفظ میشود ولی صحیح بکسر است و شاید این اشتباه از کلمه بقعه که ببای مضموم است نشا ت کرده باشد، یا بقاع خیر. صومعه ها خانقاه ها تکیه ها. یا بقاع متبرکه. مشاهد و مقابر بزرگان دین وایمه
فرهنگ لغت هوشیار