جدول جو
جدول جو

معنی بفس - جستجوی لغت در جدول جو

بفس
بخواب
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برس
تصویر برس
چوبی که در بینی شتر می کنند و ریسمان را به آن می بندند، مهار، مهار شتر، برای مثال چون گسستی مهار و ببریدی / زود بینی به بینی اندر برس (انوری - مجمع الفرس - برس)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برس
تصویر برس
میوه سرو کوهی درختی خودرو و بلند با برگ های مرکب که پوست آن مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بفج
تصویر بفج
کف دهان
آب دهان، آب لزج که از دهان انسان یا حیوان خارج می شود، آب دهن، بزاق، تف، تفو، خیو، خدو برای مثال قی افتد آن را که سر و ریش تو بیند / زآن خلم و زآن بفج چکان بر سر و رویت (شهیدبلخی - شاعران بی دیوان - ۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باس
تصویر باس
ویژگی صدای بم مرد، خوانندۀ مرد که صدای بم دارد، قسمتی از قطعۀ موسیقی که این خواننده اجرا می کند، مجموعه ای از خوانندگان گروه کر که صدای بم مردانه دارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باس
تصویر باس
شجاعت، دلیری، قوت، خشم، خوف، عذاب، شدت، سختی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفس
تصویر نفس
هوایی که در حال تنفس از بینی و دهان به ریه داخل و از آن خارج می شود، دم، عمل تنفس
زمان کوتاه
نفس عمیق: نفسی که هوا را به اعماق ریه برساند
نفس کشیدن: تنفس کردن، دم زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفس
تصویر نفس
حقیقت هر چیز، جان، تن، جسد، شخص انسان، خون
نفس اماره: در فلسفه نفس شیطانی که انسان را به هواوهوس و کارهای ناشایسته وامی دارد
نفس لوامه: در فلسفه نفس ملامت کننده که انسان را از ارتکاب کارهای ناپسند ملامت می کند و از کردار زشت باز می دارد
نفس مطمئنه: در فلسفه قوۀ روحانی که خاص پیغمبران و پیشوایان دین و زهاد و پرهیزکاران است، وجدان آرام
نفس ناطقه: در فلسفه نفس ناطق، نفس انسانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخس
تصویر بخس
ناقص، کم، اندک، زمینی که بدون آبیاری حاصل می دهد، زراعت دیم
پژمردن، رنجیدن، گداختن، بخسیدن، پخسیدن، پخس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوس
تصویر بوس
بوسه، بن مضارع بوسیدن، پسوند متصل به واژه به معنای بوسنده مثلاً آستان بوس، پابوس، دست بوس
بوس و کنار مثلاً کسی را در کنار یا در آغوش خود گرفتن و بوسیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جفس
تصویر جفس
سست، ضعیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفس
تصویر رفس
زدن بسینه کسی، بپازدن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفس
تصویر تفس
گرمی و حرارت
فرهنگ لغت هوشیار
چیرگی در کشتی، دریغگویی، اندک خوردن، ویران کردن، زشت خفتن ظب ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
جان، روح، روان، قوه ای است که بدان جسم زنده است هوائی که از دهان موجود زنده در حال تنفس خارج می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برس
تصویر برس
مهار شتر مسواک مسواک
فرهنگ لغت هوشیار
جای شبکه دار از چوب و برنج و آهن و امثال آن سازند و جانوران پرنده وحشی را در آن گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوس
تصویر بوس
بوسیدن، آمیختن تنگدستی و وخامت حال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهس
تصویر بهس
دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخس
تصویر بخس
کم واندک، ناقص
فرهنگ لغت هوشیار
عذاب، قوت ودلیری فرانسوی نر آوا بم بیم، سختی، دلیری بمترین صدای مرد مقابل سیرانو. قوت دلیری شجاعت، خشم غضب، عذاب سختی شدت، بیم خوف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بئس
تصویر بئس
بلا، سختی، عذاب سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکس
تصویر بکس
غلبه کردن بر خصم و دشمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلس
تصویر بلس
مرجمک از دانه های خوردنی پلت عدس بلسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بفت
تصویر بفت
بافت بافته: زربفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بفج
تصویر بفج
آب دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بفش
تصویر بفش
عظمت وشکوه وکر و فر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقس
تصویر بقس
لاتینی تازی شده شمشاد، گزمازک از گیاهان شمشاد، گزمازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفس
تصویر طفس
گاییدن زن را چرکینی چرکین شدن پلید ناپاک، چرک، ریمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باس
تصویر باس
بم ترین صدای مرد در موسیقی، بم ترین و بزرگترین ساز زهی در ارکستر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بخس
تصویر بخس
((بَ))
زراعت دیم، ارزان، ناچیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بأس
تصویر بأس
((بَ))
نیرو، شجاعت، خشم، غضب، سختی، شدت، بیم، ترس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قفس
تصویر قفس
زندان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نفس
تصویر نفس
دم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برس
تصویر برس
مسواک
فرهنگ واژه فارسی سره