جدول جو
جدول جو

معنی بطوء - جستجوی لغت در جدول جو

بطوء
(بُ)
درنگی و آهستگی، و قولهم لم افعله بطأیا هذا. (منتهی الارب). درنگی. (از تاج المصادر بیهقی). بطء. درنگی و کندی و آهستگی. (ناظم الاطباء). درنگ و آهستگی نقیض سرعت. (غیاث) (آنندراج) (از فرهنگ نظام).
لغت نامه دهخدا
بطوء
درنگ آهستگی
تصویری از بطوء
تصویر بطوء
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بطون
تصویر بطون
مخفی شدن، پنهان شدن، نهان شدن
جمع واژۀ بطن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بطو
تصویر بطو
درنگ کردن، دیر کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
جمع واژۀ بطی ٔ. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). رجوع به بطی ٔ شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بدوّ. بداءه. (از ناظم الاطباء). رجوع به بداءه شود، کار نو و بدیع، نخستین هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نخستین. (ناظم الاطباء). اول. (شرح قاموس) ، چاهی که در اسلام بهم رسیده باشد. (شرح قاموس). چاهی که در اسلام کنده باشند، حدیث: حریم البئر البدی ٔ خمس وعشرون ذراعاً. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به بدء و بدی شود
لغت نامه دهخدا
(بِ طَ)
برضا. بمیل. برغبت: گاو... کمر خدمت بطوع و رغبت ببست. (کلیله و دمنه).
- بطوع و رغبت، بدل و جان. بچشم. برضا و رغبت. بمیل. و رجوع به طوع شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بطل. بطلان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به دو مصدر مذکور شود. باطل شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). ناچیز شدن. (آنندراج). ناچیز و ضایع شدن. تباه شدن
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نهان شدن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 27) (تاج المصادر بیهقی) (اقرب الموارد). پنهان شدن چیزی. (ناظم الاطباء) ، حلقۀ انگشتری بی کرمی. (کذا). (منتهی الارب) (آنندراج). حلقۀ انگشتری بدون نگین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
جمع واژۀ بطن. (ناظم الاطباء) (ترجمان علامۀ جرجانی ص 27). جمع واژۀ بطن. شکم ها و بطن ها. (از فرهنگ نظام). جمع واژۀ بطن، شکم. (از آنندراج) (غیاث). گرسنگی عمارت باطن کند و سیرخوردگی عمارت بطون. (ازکشف المحجوب). و بطون جوشیده زمرۀ خلایق بزمزمۀ نفرین لب گشودند. (درۀ نادره چ 1341 هجری شمسی انجمن آثار ملی ص 678).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درنگ کردن و آهستگی نمودن. (منتهی الارب). درنگی شدن. (تاج المصادر بیهقی). بطء. و رجوع به این مصدر شود
لغت نامه دهخدا
(اِ حَ)
کم شیر شدن ناقه. (منتهی الارب) (آنندراج). اندک شیر شدن ناقه (زوزنی). بک ء. بکاءه. بکاً. (منتهی الارب). و رجوع به مصادر مذکور شود
لغت نامه دهخدا
(اِ قِ)
رجوع به بها و بهاء شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
انس گرفتن و آرام یافتن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(بُ)
جمع واژۀ بدء. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به بدء شود، سخن نااندیشیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مصدر به معنی شطء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شطء شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
خلق کردن. آفریدن.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مصدر براءه و برء است در تمام معانی. (از ناظم الاطباء). رجوع به براءه و برء شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
لطء. دوسیدن به زمین. (منتهی الارب). به زمین وادوسیدن. (زوزنی) ، چسبیدن، به چوب دستی زدن، زدن بر پشت به عصا. (منتهی الارب). رجوع به لطء شود
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
اقرار کردن و اعتراف نمودن: باء بذنبه و باء بحقه، شمشیرهای بران. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین).
- مرهفات بوارد، شمشیرهای مرگ دهنده. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بُطْءْ)
بطوع. درنگی وآهستگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بطاء. درنگ کردن و آهستگی نمودن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ضد اسراع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ مَ رَ)
رفتن، دور رفتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
جمع واژۀ بطّ. (ناظم الاطباء). رجوع به بط شود، آنچه را که خافضه از زن قطع میکند. (ناظم الاطباء). آنچه که ختانه بگذارد از زن. (آنندراج) (منتهی الارب) ، بلندی میان لب بالا که اندکی دراز شود و آن مرد را ابظر خوانند. (آنندراج). تندی میان لب پایین. (ناظم الاطباء). تندی میان لب بالایین. (آنندراج) (منتهی الارب). بلندی میان لب فرودین. (مهذب الاسماء) ، سر پستان گوسپند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) ، بظاره الشاه، تندی کنارۀ فرج گوسپند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بطو
تصویر بطو
درنگی وآهستگی، گرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطوع
تصویر بطوع
برضا، بمیل، برغبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطاء
تصویر بطاء
آهستگی نمودن، درنگ نمودن، کندی درنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطول
تصویر بطول
نا چیزگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطون
تصویر بطون
نهان شدن، پوشیدن وپوشیدگی ج بطن، شکم ها درونها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطون
تصویر بطون
((بُ))
نهان شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بطون
تصویر بطون
جمع بطن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بطء
تصویر بطء
((بُ))
درنگ کردن، آهستگی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بطیء
تصویر بطیء
((بَ))
کند، آهسته
فرهنگ فارسی معین
بطن ها، نهان، پوشیدگی، نهفتگی، نهان شدن
متضاد: ظهور، شکم ها، رحم ها، زهدان ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آهستگی، درنگ، کندی
متضاد: سرعت
فرهنگ واژه مترادف متضاد