- بضیع (بُ ضَ)
موضعی است بر چپ شهر جار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
معنی بضیع - جستجوی لغت در جدول جو
- بضیع (بَ)
آداک و خشکی میان دریا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جزیره واقعدر دریا. (از اقرب الموارد).
- بضیع (بَ)
لشکرگاهی متصل به یمن غیر جده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
- بضیع
آبخوست آداک گریزک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بضاعت ها، سرمایه ها، دارایی ها، مالهایی که با آن تجارت کنند، کالاهای بازرگانی، جمع واژۀ بضاعت
تازه، نو، شگفت، موجد و مبتدع، نو بیرون آورنده، در علوم ادبی علمی که در آرایش سخن، زینت کلام، صنایعی که نظم و نثر را زینت می دهد بحث می کند
(بَ)
لغت نامه دهخدا
کودک که بی حجابانه حرف زند، حنظل. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). عملول. بجند. غملول. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به پژند شود
(یِ)
لغت نامه دهخدا
بائع، از مصدر بیع. فروشنده. برابر مشتری. (آنندراج). پرداخت کننده بها در برابر کالای فروخته شده. (از اقرب الموارد). ج، باعه. (از تاج العروس).
(بَ)
لغت نامه دهخدا
نام چند تن از محدثان است بدین شرح: بزیع عطار. بزیع ضبی. بزیع ازدی. بزیع کوفی. بزیع لحام. بزیع مخزومی و جز آنها. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه و قاموس الاعلام ترکی و تاریخ سیستان و ذکر اخبار اصفهان و تنقیح المقال شود
فرو مایه پست، سپرده فرومایه کوچک پست مقابل شریف: مضطرب آشفته خاطر تنگدل اندیشناک هم و ضیع و هم شریف و هم صغیر و هم کبار. (وحشی)
تباه کننده تبست تباهیده آسیب یافته تباه کننده، زمانکش سستکار ضایع کرده شده ضایع کننده تباه سازنده، تلف کننده وقت اهمال کار
نام قبرستان مقدس در مدینه منوره میباشد، جائی که در آنجا درختان گوناگون از هر نوع باشد
((بَ))
فرهنگ فارسی معین
جایی که در آن درختان گوناگون باشد، نام گورستانی در مدینه که آرامگاه بسیاری از نزدیکان پیامبر در آنجاست
