شیوایی و فصاحت در کلام، برتری یافتن در علم و فضل یا کمال و جمال براعت استهلال: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلمات و عباراتی در دیباچۀ کتاب یا مطلع قصیده که دلالت بر موضوع کتاب یا قصیده می کند و خواننده به محض خواندن آن کلمات متوجه می شود که نویسنده یا شاعر در چه موضوعی بحث می کند
شیوایی و فصاحت در کلام، برتری یافتن در علم و فضل یا کمال و جمال براعت استهلال: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلمات و عباراتی در دیباچۀ کتاب یا مطلع قصیده که دلالت بر موضوع کتاب یا قصیده می کند و خواننده به محض خواندن آن کلمات متوجه می شود که نویسنده یا شاعر در چه موضوعی بحث می کند
رضاعه. شیرخوارگی کودک. (ناظم الاطباء). شیر خوردن. شیرخوارگی. مکیدن کودک شیر را از پستان. رضاعه. (یادداشت مؤلف). شیرخواری بچگان. (غیاث اللغات). - سن رضاعت، سن شیرخوارگی. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
رضاعه. شیرخوارگی کودک. (ناظم الاطباء). شیر خوردن. شیرخوارگی. مکیدن کودک شیر را از پستان. رضاعه. (یادداشت مؤلف). شیرخواری بچگان. (غیاث اللغات). - سن رضاعت، سن شیرخوارگی. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
ضایع کردن. (غیاث) (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 14) (آنندراج). اضاعه. تضییع. و رجوع به اضاعه و اضاعه شود، هم فی اضبان الجبل، ایشان در تنگناهای کوهند. (از اقرب الموارد)
ضایع کردن. (غیاث) (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 14) (آنندراج). اضاعه. تضییع. و رجوع به اضاعه و اضاعه شود، هم فی اضبان الجبل، ایشان در تنگناهای کوهند. (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ بضاعه یا بضاعت. - بضاعات مزجات، سرمایه های اندک: بکردار بدشان مقید نکرد بضاعات مزجاتشان رد نکرد. سعدی (بوستان). و رجوع به بضاعت و بضاعت مزجات شود
جَمعِ واژۀ بضاعه یا بضاعت. - بضاعات مزجات، سرمایه های اندک: بکردار بدشان مقید نکرد بضاعات مزجاتشان رد نکرد. سعدی (بوستان). و رجوع به بضاعت و بضاعت مزجات شود
پاره ای از مال که بدان تجارت کنند. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، بضائع. (از ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). بیارۀ کالا که بفروختن بفرستند. (مؤید الفضلاء). پاره ای مال که جدا کنند و بجایی فرستند برای تجارت. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 26). - قلیل البضاعه، کم مال. (ناظم الاطباء). و رجوع به بضاعت شود
پاره ای از مال که بدان تجارت کنند. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، بضائع. (از ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). بیارۀ کالا که بفروختن بفرستند. (مؤید الفضلاء). پاره ای مال که جدا کنند و بجایی فرستند برای تجارت. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 26). - قلیل البضاعه، کم مال. (ناظم الاطباء). و رجوع به بضاعت شود
بروع. (منتهی الارب). تمام شدن در فضل و درگذشتن از اصحاب در دانش و مانند آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فضیلت و کامل شدن در فضل و هنر. (غیاث اللغات).
بُروع. (منتهی الارب). تمام شدن در فضل و درگذشتن از اصحاب در دانش و مانند آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فضیلت و کامل شدن در فضل و هنر. (غیاث اللغات).
مأخوذ از تازی، بی طعم شدن طعام. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بی مزه شدن. (آنندراج). و رجوع به بشاعه شود، عبا یا عبای گشاد یا قطیفه ای که چون عبا بر دوش اندازند. (دزی ج 1 ص 88)
مأخوذ از تازی، بی طعم شدن طعام. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بی مزه شدن. (آنندراج). و رجوع به بشاعه شود، عبا یا عبای گشاد یا قطیفه ای که چون عبا بر دوش اندازند. (دزی ج 1 ص 88)
در ساعت. فوراً: چو دید طلعت نورانی بهشتی تو کند بساعت بر هستی خدای اقرار. مسعودسعد. وگرنه هیبت آن تیغ اژدها پیکر کند بساعت زنار بر میانش تار. مسعودسعد. رجوع به ساعت شود
در ساعت. فوراً: چو دید طلعت نورانی بهشتی تو کند بساعت بر هستی خدای اقرار. مسعودسعد. وگرنه هیبت آن تیغ اژدها پیکر کند بساعت زنار بر میانش تار. مسعودسعد. رجوع به ساعت شود
چاهی است بمدینه و قطر سر آن شش ذرع است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بنا بنقل ابن بطوطه نام چاهی در خارج مدینه در قسمت شمالی قبۀ حجرالزیت. رجوع به سفرنامۀ ابن بطوطه چ 1337 هجری شمسی بنگاه ترجمه ص 144 شود
چاهی است بمدینه و قطر سر آن شش ذرع است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بنا بنقل ابن بطوطه نام چاهی در خارج مدینه در قسمت شمالی قبۀ حجرالزیت. رجوع به سفرنامۀ ابن بطوطه چ 1337 هجری شمسی بنگاه ترجمه ص 144 شود
برتری، روشنی، رسایی، پیش افتادگی، کاردانی پاک شدن از عیب و تهمت تبرئه شدن، خلاص شدن از قرض و دین رها شدن، رهایی خلاصی وارهیدگی، بیزاری دوری، پاکی، (اسم)ء ات، حواله. منشور اجازه، جمع برا، جمع براء ات براوات. توضیح در عربی کلمه مورد بحث را بصورت (براه) نویسند ازین رو عده ای از فاضلان درفارسی به تبعیت از عربی (براء ت) را صحیح دانند ولی در نسخ خطی معتبرفارسی (برائت) هم نوشته شده. یا براعت ذمه. وارهیدگی از وام رهایی از دین. بکمال رسیدن در فضل و درگذشتن از همگنان برتری یافتن در دانش و ادب و کمال و جمال، برتری تفوق
برتری، روشنی، رسایی، پیش افتادگی، کاردانی پاک شدن از عیب و تهمت تبرئه شدن، خلاص شدن از قرض و دین رها شدن، رهایی خلاصی وارهیدگی، بیزاری دوری، پاکی، (اسم)ء ات، حواله. منشور اجازه، جمع برا، جمع براء ات براوات. توضیح در عربی کلمه مورد بحث را بصورت (براه) نویسند ازین رو عده ای از فاضلان درفارسی به تبعیت از عربی (براء ت) را صحیح دانند ولی در نسخ خطی معتبرفارسی (برائت) هم نوشته شده. یا براعت ذمه. وارهیدگی از وام رهایی از دین. بکمال رسیدن در فضل و درگذشتن از همگنان برتری یافتن در دانش و ادب و کمال و جمال، برتری تفوق