جدول جو
جدول جو

معنی بضاعت

بضاعت((بِ یا بَ عَ))
سرمایه، مال، مکنت، متاع، کالا، جمع بضایع
تصویری از بضاعت
تصویر بضاعت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بضاعت

بضاعت

بضاعت
سرمایه، دارایی، مالی که با آن تجارت کنند، کالای بازرگانی
بضاعت
فرهنگ فارسی عمید

بضاعت

بضاعت
مال التجاره. (ناظم الاطباء) آخریان. سلعه. سعفه. کالا.
لغت نامه دهخدا

براعت

براعت
برتری، روشنی، رسایی، پیش افتادگی، کاردانی پاک شدن از عیب و تهمت تبرئه شدن، خلاص شدن از قرض و دین رها شدن، رهایی خلاصی وارهیدگی، بیزاری دوری، پاکی، (اسم)ء ات، حواله. منشور اجازه، جمع برا، جمع براء ات براوات. توضیح در عربی کلمه مورد بحث را بصورت (براه) نویسند ازین رو عده ای از فاضلان درفارسی به تبعیت از عربی (براء ت) را صحیح دانند ولی در نسخ خطی معتبرفارسی (برائت) هم نوشته شده. یا براعت ذمه. وارهیدگی از وام رهایی از دین. بکمال رسیدن در فضل و درگذشتن از همگنان برتری یافتن در دانش و ادب و کمال و جمال، برتری تفوق
فرهنگ لغت هوشیار