جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بساعت

بساعت

بساعت
در ساعت. فوراً:
چو دید طلعت نورانی بهشتی تو
کند بساعت بر هستی خدای اقرار.
مسعودسعد.
وگرنه هیبت آن تیغ اژدها پیکر
کند بساعت زنار بر میانش تار.
مسعودسعد.
رجوع به ساعت شود
لغت نامه دهخدا

اساعت

اساعت
بدی کردن با کسی، بد کردن کاری را، بدی مقابل احسان نیکی. یا اسائه ادب. بی ادبی کردن هتک هرمت کردن بی ادبی. توضیح در رسم الخط عربی (اساء ه) نویسند و در فارسی (اسائت) و (اسائه) معمول گردیده
فرهنگ لغت هوشیار

بسرعت

بسرعت
به شتاب تفت به سر راه تو دویدم تفت - از من آرام و صبر و جمله برفت (سنایی حدیقه)
فرهنگ لغت هوشیار