بشاشه. مأخوذ از تازی، خوشرویی و شادمانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تازه رویی. خوبرویی و شادمانی. (ناظم الاطباء). گشاده رویی. (تفلیسی). تازه رویی و شادمانی. (آنندراج). شادی. شادانی. شادمانی. طلاقت وجه. سرور. اهتزاز: بینادلان ز گفتۀ من در بشاشت اند کوری این گروه که جز در حزن نیند. خاقانی. ، دانه ای است که دوای چشم است و چشمک و چاکسو نیز گویند. (رشیدی).
بشاشه. مأخوذ از تازی، خوشرویی و شادمانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تازه رویی. خوبرویی و شادمانی. (ناظم الاطباء). گشاده رویی. (تفلیسی). تازه رویی و شادمانی. (آنندراج). شادی. شادانی. شادمانی. طلاقت وجه. سرور. اهتزاز: بینادلان ز گفتۀ من در بشاشت اند کوری این گروه که جز در حزن نیند. خاقانی. ، دانه ای است که دوای چشم است و چشمک و چاکسو نیز گویند. (رشیدی).