معنی هشاشت - فرهنگ فارسی عمید
معنی هشاشت
هشاشت
شاد شدن، شادمانی و گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، خوش رو بودن، مباسطه، تحتّم، ابرو فراخی، انبساط، روتازگی، مباسطت، تبذّل، طلاقت، بشر، بشاشت، تازه رویی
تصویر هشاشت
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با هشاشت
هشاشت
هشاشت
شادمانی نمودن. شادی کردن. خوشرویی: بوزنه هشاشتی نمود و بشاشتی ظاهر کرد. (سندبادنامه). رجوع به هشاشه شود
لغت نامه دهخدا
هشاشه
هشاشه
هشاشه در فارسی شادمانی تازه رویی -1 شادمانی نمودن، شادمانی تازه رویی
فرهنگ لغت هوشیار
بشاشت
بشاشت
خوشحالی، گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، خوش رو بودن، تَبَذُّل، اِنبِساط، طَلاقَت، تازِه رویی، مُباسَطِه، مُباسَطَت، اَبرو فَراخی، روتازِگی، هَشاشَت، بِشر، تَحَتُّم
فرهنگ فارسی عمید
بشاشت
بشاشت
بشاشه. مأخوذ از تازی، خوشرویی و شادمانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تازه رویی. خوبرویی و شادمانی. (ناظم الاطباء). گشاده رویی. (تفلیسی). تازه رویی و شادمانی. (آنندراج). شادی. شادانی. شادمانی. طلاقت وجه. سرور. اهتزاز: بینادلان ز گفتۀ من در بشاشت اند کوری این گروه که جز در حزن نیند. خاقانی. ، دانه ای است که دوای چشم است و چشمک و چاکسو نیز گویند. (رشیدی).
لغت نامه دهخدا
هشاشه
هشاشه
قربه هشاشه، مشکی که از وی آب چکد به سبب تنکی پوست. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و السید عاصم آن را به تخفیف ضبط کرده است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هشاشه
هشاشه
شادمانی و سبکی نمودن، خورسند شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هشاش شود، نرم و سست شدن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.