جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بشاشت

بشاشت

بشاشت
خوشحالی، گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، خوش رو بودن، تَبَذُّل، اِنبِساط، طَلاقَت، تازِه رویی، مُباسَطِه، مُباسَطَت، اَبرو فَراخی، روتازِگی، هَشاشَت، بِشر، تَحَتُّم
بشاشت
فرهنگ فارسی عمید

بشاشت

بشاشت
بشاشه. مأخوذ از تازی، خوشرویی و شادمانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تازه رویی. خوبرویی و شادمانی. (ناظم الاطباء). گشاده رویی. (تفلیسی). تازه رویی و شادمانی. (آنندراج). شادی. شادانی. شادمانی. طلاقت وجه. سرور. اهتزاز:
بینادلان ز گفتۀ من در بشاشت اند
کوری این گروه که جز در حزن نیند.
خاقانی.
، دانه ای است که دوای چشم است و چشمک و چاکسو نیز گویند. (رشیدی).
لغت نامه دهخدا

بشاشی

بشاشی
خوشرویی خندانی خوشرویی شادمانی بسیار همیشه خندانی بشاشت
بشاشی
فرهنگ لغت هوشیار