- بسوریدن
- بشوریدن، لعن کردن، نفرین کردن
معنی بسوریدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نفرین، دعای بد کردن
لعن کردن، نفرین کردن
لمس کردن
مصرف کردن
انکار
پوشیدن ساز جنگ، ساز سفر کردن، تدبیر کردن، سامان دادن، کاری را آراسته و مهیا و آماده کردن، انجام دادن، قصد کردن آهنگ کردن ازاده نمودن
کار سازی کردن واستمداد نمودن، آراستن، حاضر کردن
پرده کشیدن، آماده کردن، حاضر کردن
در آغوش گرفتن غلغلیج کردن نوازش کردن
مهیا وآماده شده
ستیزه ولجالت کردن، مجادله، منازعه
تماس پیدا کردن، لمس کردن
مشروب کردن آب دادن
ژولیده شدن، ژولیده ساختن
دیدن ودانستن، نگریستن، بشوریدن
شکار کردن
کاشتن
امید داشتن، توقع
آشوردن
پنداشتن و اندیشیدن
تیمار کردن، بار آوردن
نفرین کردن، لعن کردن
امید داشتن، توقع داشتن، برای مثال نکند میل بی هنر به هنر / که بیوسد ز زهر طعم شکر؟ (عنصری - ۳۶۶)
مهیا شدن، آماده گشتن، ساخته شدن
لمس کردن، دست مالیدن، دست زدن به چیزی
پرماسیدن، پساویدن، بپسودن، ببسودن، پسودن، بساو، سودن، پرواسیدن، بسودن، پرماس، برماسیدن
پرماسیدن، پساویدن، بپسودن، ببسودن، پسودن، بساو، سودن، پرواسیدن، بسودن، پرماس، برماسیدن
شورانیدن، درهم کردن، برهم زدن، زیر و رو کردن، درهم ریختن، آمیختن، سرشتن، آشوردن، آشردن، فاشورانیدن
پریشان کردن، آشفته کردن
پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، شوریدن، پشولیدن، پریشیدن، پژولیدن، برهم خوردن
پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، شوریدن، پشولیدن، پریشیدن، پژولیدن، برهم خوردن
آماده کردن، مهیا ساختن، سامان دادن، آماده کردن ساز و سامان سفر، آهنگ کردن
دریغ و حسرت خوردن، ظرافت نمودن مسخرگی کردن
آدم بازی کردن و فریفتن مردم
نوشیدن آشامیدن (شراب و غیره) : گهی می گسارید و گه چنگ ساخت تو گفتی که هاروت نیرنگ ساخت، باده دادن سقایت شراب، زدودن محو کردن، برطرف شدن تبدر دو مانند آن: و اگر صداعی یا دردی دیگر باشد چون تب بگسارد زایل شود و گساریدن او بعرقی خوشبوی و پاکیزه باشد، هضم شدن غذا
گسترد گسترد خواهد گسترد بگستر گسترنده گسترده گسترش) پهن کردن منبسط کردن، فرش کردن: بگسترد فرشی زدیبای چین که گفتی مگر آسمان شد زمین، منتشر کردن شایع کردن، افشاندن پاشیدن: بگسترد بر موبدان سیم و زر باتش پراگند چندی گهر، منتشر شدن شایع شدن: چنانک خبرش اندر امتی بر امتان پیدا شد و بگسترد