جدول جو
جدول جو

معنی بسغدیدن

بسغدیدن
مهیا شدن، آماده گشتن، ساخته شدن
تصویری از بسغدیدن
تصویر بسغدیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بسغدیدن

بسغدیدن

بسغدیدن
ساخته شدن و مهیا گشتن و آماده گردیدن. (برهان) (ناظم الاطباء) (سروری). ساخته شدن. (شرفنامۀ منیری). ساخته شدن و مهیا گشتن. (سروری). ساخته و آماده شدن. (آنندراج). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 186 شود
لغت نامه دهخدا

اسغدیدن

اسغدیدن
مصدر اسغده است به معنی ساختن و پرداختن و آماده و مهیا کردن. (برهان)
لغت نامه دهخدا

بغدیدن

بغدیدن
ساخته شدن، گرفتگی گلو از غصه و عروض مصیبتی. (ناظم الاطباء) ، غم شدیدی که منجر به گریۀ متوالی میشود. (فرهنگ نظام).
- بغض کسی ترکیدن، از شدت تأثر بگریه افتادن
لغت نامه دهخدا

بسیچیدن

بسیچیدن
پوشیدن ساز جنگ، ساز سفر کردن، تدبیر کردن، سامان دادن، کاری را آراسته و مهیا و آماده کردن، انجام دادن، قصد کردن آهنگ کردن ازاده نمودن
فرهنگ لغت هوشیار

بسیجیدن

بسیجیدن
کار سازی کردن واستمداد نمودن، آراستن، حاضر کردن
بسیجیدن
فرهنگ لغت هوشیار