- بسطام
- پارسی تازی شده بستام از شهرها
معنی بسطام - جستجوی لغت در جدول جو
- بسطام (پسرانه)
- نام دایی خسرو پرویز پادشاه ساسانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آتش کاو
لب پهن لفچ
خندرو
انبر، سرشیشه، تیزی در تیغ
بسیار خندان
خنده رو، گشاده رو، خندان، روباز، فراخ رو، گشاده خد، طلیق الوجه، روتازه، بشّاش، خوش رو، بسیم، تازه رو
خنده رو، گشاده رو، خندان، روباز، فراخ رو، گشاده خد، طلیق الوجه، روتازه، بشّاش، خوش رو، بسیم، تازه رو