شاخه های بریده شدۀ درخت انار، مورد، سرو و مانند آنکه موبدان زردشتی هنگام اجرای برخی مراسم مذهبی به دست می گیرند، برای مثال سر و تن بشوییم و برسم به دست / چنان چون بود مرد یزدان پرست (فردوسی - ۴/۳۱۱) . از جمله شرایط برسم به دست گرفتن پاکیزگی تن و لباس است
شاخه های بریده شدۀ درخت انار، مورد، سرو و مانندِ آنکه موبدان زردشتی هنگام اجرای برخی مراسم مذهبی به دست می گیرند، برای مِثال سر و تن بشوییم و برسم به دست / چنان چون بُوَد مرد یزدان پرست (فردوسی - ۴/۳۱۱) . از جمله شرایط برسم به دست گرفتن پاکیزگی تن و لباس است
دیلم، میلۀ آهنی ضخیم برای سوراخ کردن یا حرکت دادن چیزهای سنگین، بارم نوعی پارچۀ نخی نازک، برای مثال به تیر با سپر کرگ و مغفر پولاد / همان کند که به سوزن کنند با بیرم (فرخی - ۲۳۱)
دِیلَم، میلۀ آهنی ضخیم برای سوراخ کردن یا حرکت دادن چیزهای سنگین، بارَم نوعی پارچۀ نخی نازک، برای مِثال به تیر با سپر کرگ و مغفر پولاد / همان کند که به سوزن کنند با بیرم (فرخی - ۲۳۱)
از کلمه برسمن اوستایی و مشتق از برز بمعنی بالش و نمو. (از یادداشت بخط مؤلف). شاخه های بریدۀ درخت است که هریک را در پهلوی تاک و در فارسی تای گویند و باید که از رستنی باشد نه از فلز و از درختی پاکیزه و متأخران گویند از انار باید باشد و مراد از رسم برسم گرفتن که در ایران قدیم بسیار است و دعا خواندن، اظهارسپاس کردن است نعمتهای خداوند را از نباتات که مایۀ تغذیه است. شاخه های باریک به درازای یک وجب که از درخت انار ببرند و رسم بریدنش چنین است که اول برسم چین را که کاردی است و دستۀ او هم آهن است پادپادی کنند، یعنی شست و شو دهند، پس زمزمه نمایند، و زمزمه دعایی را گویند که پارسیان بهی کیش یزدانی در وقت شستن تن و خوردن خوردنی و در جمیع عبادات بر زبان رانند، آنگاه برسم را ببرند همچنین پس از بریدن برسم دان را پادپادی کنند. و اندکی از برسم که چیده اند بلندتر باشد و برسم را درون آن نهند هرگاه که خواهند نسکی از نسکهای زند بخوانند یا عبادت کنند یا تن شویند یا چیزی خورند چند دانه از به رسم بجهت آن کار معین است که از برسمدان بدر آورند و بدست گیرند بجهت خواندن نسک وندیداد سی و پنج عدد در دست گیرند و چون یک بار آن نسک خواندند آن برسمها باطل شوند و برای خواندن نسک یشت بیست و چهار به رسم بدست گیرند و هنگام خوردنی و خوردن پنج برسم بدست گیرند و از شرائط به رسم بدست گرفتن، پاکیزگی تن و لباس است. (آنندراج) (انجمن آرا). چیزی است که مغان در وقت پرستش آتش و جز آن بدست گرفته پرستند. (شرفنامۀ منیری) : بدو گفت شاه آنچه داری بیار خورش نیز با برسم آید بکار. فردوسی. سر وتن بشوییم برسم بدست چنان چون بود شاه یزدان پرست. فردوسی (از شرفنامۀ منیری). ز دستور پاکیزه برسم بجست دو رخ را بآب دو دیده بشست. فردوسی. یکی ژند و وست آر با برسمت بگو پاسخ از هرچه وا پرسمت. فردوسی. و رجوع به الجماهر ص 67 و فرهنگ ایران باستان ص 271 و یشتها ج 1 ص 32، 160 و 556 و مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی شود. - باژ و برسم، باژ، دعاهای مختصر که زرتشتیان آهسته بر زبان رانند و برسم دسته های بریدۀ درخت که به هنگام غذا خوردن به دست گیرند و مجموع، علامت اظهار ستایش بود از نعمتهای خداوند. رجوع به باژ و باژ گرفتن شود. - برسم بدست یا بمشت، کسی که برسم به دست دارد: نهادند خوان پیش یزدان پرست گرفتند پس باژ و برسم بدست پس ایزدگشسب آنچه اندرز بود بزمزم همی گفت و موبد شنود. فردوسی. پرستندۀ آذر و زردهشت همی رفت با باژ و برسم بمشت چواز دور جای پرستش بدید شد از آب دیده رخش ناپدید. فردوسی. فرود آمد از اسب برسم بدست بزمزم همی گفت و لب را ببست. فردوسی
از کلمه برسمن اوستایی و مشتق از برز بمعنی بالش و نمو. (از یادداشت بخط مؤلف). شاخه های بریدۀ درخت است که هریک را در پهلوی تاک و در فارسی تای گویند و باید که از رستنی باشد نه از فلز و از درختی پاکیزه و متأخران گویند از انار باید باشد و مراد از رسم برسم گرفتن که در ایران قدیم بسیار است و دعا خواندن، اظهارسپاس کردن است نعمتهای خداوند را از نباتات که مایۀ تغذیه است. شاخه های باریک به درازای یک وجب که از درخت انار ببرند و رسم بریدنش چنین است که اول برسم چین را که کاردی است و دستۀ او هم آهن است پادپادی کنند، یعنی شست و شو دهند، پس زمزمه نمایند، و زمزمه دعایی را گویند که پارسیان بهی کیش یزدانی در وقت شستن تن و خوردن خوردنی و در جمیع عبادات بر زبان رانند، آنگاه برسم را ببرند همچنین پس از بریدن برسم دان را پادپادی کنند. و اندکی از برسم که چیده اند بلندتر باشد و برسم را درون آن نهند هرگاه که خواهند نسکی از نسکهای زند بخوانند یا عبادت کنند یا تن شویند یا چیزی خورند چند دانه از به رسم بجهت آن کار معین است که از برسمدان بدر آورند و بدست گیرند بجهت خواندن نسک وندیداد سی و پنج عدد در دست گیرند و چون یک بار آن نسک خواندند آن برسمها باطل شوند و برای خواندن نسک یشت بیست و چهار به رسم بدست گیرند و هنگام خوردنی و خوردن پنج برسم بدست گیرند و از شرائط به رسم بدست گرفتن، پاکیزگی تن و لباس است. (آنندراج) (انجمن آرا). چیزی است که مغان در وقت پرستش آتش و جز آن بدست گرفته پرستند. (شرفنامۀ منیری) : بدو گفت شاه آنچه داری بیار خورش نیز با برسم آید بکار. فردوسی. سر وتن بشوییم برسم بدست چنان چون بود شاه یزدان پرست. فردوسی (از شرفنامۀ منیری). ز دستور پاکیزه برسم بجست دو رخ را بآب دو دیده بشست. فردوسی. یکی ژند و وست آر با برسمت بگو پاسخ از هرچه وا پرسمت. فردوسی. و رجوع به الجماهر ص 67 و فرهنگ ایران باستان ص 271 و یشتها ج 1 ص 32، 160 و 556 و مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی شود. - باژ و برسم، باژ، دعاهای مختصر که زرتشتیان آهسته بر زبان رانند و برسم دسته های بریدۀ درخت که به هنگام غذا خوردن به دست گیرند و مجموع، علامت اظهار ستایش بود از نعمتهای خداوند. رجوع به باژ و باژ گرفتن شود. - برسم بدست یا بمشت، کسی که برسم به دست دارد: نهادند خوان پیش یزدان پرست گرفتند پس باژ و برسم بدست پس ایزدگشسب آنچه اندرز بود بزمزم همی گفت و موبد شنود. فردوسی. پرستندۀ آذر و زردهشت همی رفت با باژ و برسم بمشت چواز دور جای پرستش بدید شد از آب دیده رخش ناپدید. فردوسی. فرود آمد از اسب برسم بدست بزمزم همی گفت و لب را ببست. فردوسی
ترجمه عشرین است. (آنندراج). بیستم. (ناظم الاطباء). عدد ترتیبی در مرحلۀ بیست، برای. بجهت: قول مشتمل بر زیادت از یک قول بسوی آن گفته اند تا معلوم باشد که قیاس بیرون این قولها که مقدماتست بر ترتیبی مخصوص چیزی دیگر نیست. (اساس الاقتباس چ 1 ص 187). پس گفتند هیچ طعام داری ؟ گفت بجز این بزک هیچ ندارم. اورا بکشید تا بسوی شما چیزی سازم که بخورید... مرد خشم گرفت و گفت گوسفند مرا بسوی قومی که ایشان را نمی شناسی کشتی. (ترجمه مکارم الاخلاق خواجه). بسوی دنیا عمل کن بقدر مقام درو و بسوی آخرت همچنین. (ایضاً). - بسوی خود، حرص و طمع نمودن بچیزی. (آنندراج). و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 122 شود
ترجمه عشرین است. (آنندراج). بیستم. (ناظم الاطباء). عدد ترتیبی در مرحلۀ بیست، برای. بجهت: قول مشتمل بر زیادت از یک قول بسوی آن گفته اند تا معلوم باشد که قیاس بیرون این قولها که مقدماتست بر ترتیبی مخصوص چیزی دیگر نیست. (اساس الاقتباس چ 1 ص 187). پس گفتند هیچ طعام داری ؟ گفت بجز این بزک هیچ ندارم. اورا بکشید تا بسوی شما چیزی سازم که بخورید... مرد خشم گرفت و گفت گوسفند مرا بسوی قومی که ایشان را نمی شناسی کشتی. (ترجمه مکارم الاخلاق خواجه). بسوی دنیا عمل کن بقدر مقام درو و بسوی آخرت همچنین. (ایضاً). - بسوی خود، حرص و طمع نمودن بچیزی. (آنندراج). و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 122 شود
ابراهیم افندی. منشی اول هیئت رئیسه جامع احمدی بود. او راست: ادب اللغه و ملکهالذوق، سخنرانیی که وی در باشگاه کارمندان اسکندریه ایراد کرد و بسال 1328 هجری قمری در 48 ص در مطبعۀ وطنیۀ اسکندریه چاپ گردید. (از معجم المطبوعات ستون 565) صالح افندی از شعرای متأخر عثمانی و از مردم اسلامبول و از خواجگان بود و بسال 1243 هجری قمری درگذشت. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2) محمد افندی از شعرای متأخر عثمانی و از موالی بود و بسال 1243 هجری قمری درگذشت. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)
ابراهیم افندی. منشی اول هیئت رئیسه جامع احمدی بود. او راست: ادب اللغه و ملکهالذوق، سخنرانیی که وی در باشگاه کارمندان اسکندریه ایراد کرد و بسال 1328 هجری قمری در 48 ص در مطبعۀ وطنیۀ اسکندریه چاپ گردید. (از معجم المطبوعات ستون 565) صالح افندی از شعرای متأخر عثمانی و از مردم اسلامبول و از خواجگان بود و بسال 1243 هجری قمری درگذشت. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2) محمد افندی از شعرای متأخر عثمانی و از موالی بود و بسال 1243 هجری قمری درگذشت. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)
زمینی را گویند که بجهت کشت و زراعت کردن آماده و مهیا کرده باشند. کشتزار. (برهان) (انجمن آرای ناصری) (فرهنگ جهانگیری) (هفت قلزم) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زمینی است که برای زراعت حاضر کنند. (فرهنگ شعوری). باسره وباسرم، زمین شیار کرده که مهیای زراعت باشد. (رشیدی). و رجوع به باسره شود
زمینی را گویند که بجهت کشت و زراعت کردن آماده و مهیا کرده باشند. کشتزار. (برهان) (انجمن آرای ناصری) (فرهنگ جهانگیری) (هفت قلزم) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زمینی است که برای زراعت حاضر کنند. (فرهنگ شعوری). باسره وباسرم، زمین شیار کرده که مهیای زراعت باشد. (رشیدی). و رجوع به باسره شود
سیستانی. ابن زیاد، مأمور سیستان از جانب ابراهیم بن جبریل حاکم سیستان بود صاحب تاریخ سیستان آرد: و ابراهیم بن جبریل را ولایت داد بر سیستان (فضل بن یحیی) و ابراهیم، بسام بن زیاد را اینجا (بسیستان) فرستاد و بسام اندرآمد روز دوشنبه سه روز گذشته از صفر سنۀ تسع و سبعین. (تاریخ سیستان چ 1 ص 154)
سیستانی. ابن زیاد، مأمور سیستان از جانب ابراهیم بن جبریل حاکم سیستان بود صاحب تاریخ سیستان آرد: و ابراهیم بن جبریل را ولایت داد بر سیستان (فضل بن یحیی) و ابراهیم، بسام بن زیاد را اینجا (بسیستان) فرستاد و بسام اندرآمد روز دوشنبه سه روز گذشته از صفر سنۀ تسع و سبعین. (تاریخ سیستان چ 1 ص 154)
در آیین زردشتی شاخه های بریده درختی که هر یک از آنها را در زبان پهلوی (تاک) و (تای) گویند. در اوستای موجود سخنی نیست که دال براین باشد شاخه های مزبور را از چه درختی باید تهیه کرد. فقط در یسنای 25 بند 3 اشاره شده که برسم باید از جنس یعنی رستنیها و گیاهان باشد ولی در کتب متاء خران آمده است که برسم باید از درخت انار چیده شود. رسم برسم گرفتن در ایران بسیار قدیم است و منظور از برسم بدست گرفتن و دعا خواندن همان سپاس بجای آوردن نسبت به تنعم از نباتات است که مایه تغذیه انسان و چهار پا و وسیله جمال طبیعت است
در آیین زردشتی شاخه های بریده درختی که هر یک از آنها را در زبان پهلوی (تاک) و (تای) گویند. در اوستای موجود سخنی نیست که دال براین باشد شاخه های مزبور را از چه درختی باید تهیه کرد. فقط در یسنای 25 بند 3 اشاره شده که برسم باید از جنس یعنی رستنیها و گیاهان باشد ولی در کتب متاء خران آمده است که برسم باید از درخت انار چیده شود. رسم برسم گرفتن در ایران بسیار قدیم است و منظور از برسم بدست گرفتن و دعا خواندن همان سپاس بجای آوردن نسبت به تنعم از نباتات است که مایه تغذیه انسان و چهار پا و وسیله جمال طبیعت است