- بستنگاه
- محل بستن، آنجا که کشتی لنگر میاندازد لنگر گاه
معنی بستنگاه - جستجوی لغت در جدول جو
- بستنگاه
- جای بستن، جایی که چیزی را به چیز دیگر ببندند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جای روییدن، جای رستن، منبت
تحصنگاه
بستنگاه
محل صدور، مخرج
بوی دهان آزمودن بوییدن
سخن دریافتن سخن شناختن
قصابخانه، قربانگاه
نهفتن گاه، مستراح
کشتنگه، جای کشتن، محل کشتار
بادمجان، میوۀ گرد یا دراز گیاهی، به رنگ سیاه یا بنفش با کلاهی سبز که مصرف خوراکی دارد، گیاه یک سالۀ این میوه با برگ های پهن و گل های ریز بنفش
جای نهفتن، محل پنهان شدن، خلوتگاه، مستراح، برای مثال نه همی بازشناسند عبیر از سرگین / نه گلستان بشناسند ز آبشتنگاه (قریع الدهر - شاعران بی دیوان - ۳۳۳)
جایی که کسی بنشیند، جای نشستن، نشیمنگاه، نشست جای، پای تخت
محل کشتن جای قتل مقتل
نشستگاه: درین ولایت نتوان بودن جایی که نشستنگاه ایشان باشد، . . (سمک عیار. 156: 1)
Tether
привязывать
anbinden
прив'язати
wiązać
amarrar
attacher
vastbinden
mengikat
حدّةٌ
बांधना
לקשור
bağlamak