ویژگی آنچه با طلا اندود شده مثلاً کاغذ زرافشان، بافته شده با تارهای زر، زربافت، دارای نقش هایی از طلا، کسی که سیم و زر نثار می کند، زرافشاننده، زرافشانی و نثار کردن سیم و زر، برای مثال سران عرب را زرافشان او / سرآورد بر خطّ فرمان او (نظامی۵ - ۸۷۶)
ویژگی آنچه با طلا اندود شده مثلاً کاغذ زرافشان، بافته شده با تارهای زر، زربافت، دارای نقش هایی از طلا، کسی که سیم و زر نثار می کند، زرافشاننده، زرافشانی و نثار کردن سیم و زر، برای مِثال سران عرب را زرافشان او / سرآورد بر خطّ فرمان او (نظامی۵ - ۸۷۶)
گیاهی با میوه ای شبیه انگور، که مانند عشقه به درخت می پیچد و ریشه هایی از آن آویزان می شود و در دباغت به کار می رود، تاک صحرایی فاشرا، گیاهی خاردار با تارهایی شبیه تاک و میوه ای سرخ رنگ و خوشه دار به اندازۀ نخود که به گیاهان و اشیای نزدیک خود می پیچد و مصرف دارویی دارد، سپیدتاک، سپیتاک، سفیدتاک، سیاه دارو، ماردارو، هزارشاخ، هزارکشان، هزارجشان، ارجالون، بروانیا
گیاهی با میوه ای شبیه انگور، که مانند عشقه به درخت می پیچد و ریشه هایی از آن آویزان می شود و در دباغت به کار می رود، تاک صحرایی فاشَرا، گیاهی خاردار با تارهایی شبیه تاک و میوه ای سرخ رنگ و خوشه دار به اندازۀ نخود که به گیاهان و اشیای نزدیک خود می پیچد و مصرف دارویی دارد، سِپیدتاک، سِپیتاک، سِفیدتاک، سیاه دارو، ماردارو، هِزارشاخ، هِزارکِشان، هِزارجِشان، اَرجالون، بَرْوانیا
دهی است از دهستان رود خانه بخش میناب شهرستان بندرعباس، در 94هزارگزی شمال میناب و 4هزارگزی باختر راه مالرو میناب - گلاشکرد قرار دارد. منطقه ای است کوهستانی و گرمسیر با 230 تن سکنه. آبش از قنات و محصولش خرما و شغل اهالیش زراعت و راهش مالرو میباشد. مزارع زر، پیزگان، سرآب، جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی است از دهستان رود خانه بخش میناب شهرستان بندرعباس، در 94هزارگزی شمال میناب و 4هزارگزی باختر راه مالرو میناب - گلاشکرد قرار دارد. منطقه ای است کوهستانی و گرمسیر با 230 تن سکنه. آبش از قنات و محصولش خرما و شغل اهالیش زراعت و راهش مالرو میباشد. مزارع زر، پیزگان، سرآب، جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی از دهستان اشترجان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان. نه هزارگزی باختر فلاورجان. نه هزارگزی راه شهرکرد به اصفهان. جلگه. معتدل و دارای 180 تن سکنه. آب آن از زاینده رود. محصول آن غلات، برنج و صیفی. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان کرباس بافی. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ص 83)
دهی از دهستان اشترجان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان. نُه هزارگزی باختر فلاورجان. نُه هزارگزی راه شهرکرد به اصفهان. جلگه. معتدل و دارای 180 تن سکنه. آب آن از زاینده رود. محصول آن غلات، برنج و صیفی. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان کرباس بافی. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ص 83)
نثار کردن زر. زر بخشیدن. زر پراکندن: من خود از گنجهای پنهانی وقت حاجت کنم زرافشانی. نظامی. مرد قصاب از آن زرافشانی صید من شد چو گاو قربانی. نظامی. چو از منزل زرافشانی بپرداخت ز جلاب و شکر نزلی دگر ساخت. نظامی. ، کنایه از تابیدن به انوار طلائی. نورپاشی: شمع که هر شب به زرافشانی است زیر قبا زاهد پنهانی است. نظامی. رجوع به زرافشان شود
نثار کردن زر. زر بخشیدن. زر پراکندن: من خود از گنجهای پنهانی وقت حاجت کنم زرافشانی. نظامی. مرد قصاب از آن زرافشانی صید من شد چو گاو قربانی. نظامی. چو از منزل زرافشانی بپرداخت ز جلاب و شکر نزلی دگر ساخت. نظامی. ، کنایه از تابیدن به انوار طلائی. نورپاشی: شمع که هر شب به زرافشانی است زیر قبا زاهد پنهانی است. نظامی. رجوع به زرافشان شود
افشانندۀ شکر. آنکه شکر پخش کند. (فرهنگ فارسی معین) : نمک افشان شدم از دیده کنون شکرافشان شوم ان شأاﷲ. خاقانی. درخشان شده می چو روشن درخش قدح شکّرافشان و می نوش بخش. نظامی. غمزش از غمزه تیزپیکان تر خندش از خنده شکّرافشان تر. نظامی. - شکرافشان کردن، نثار کردن شکر. افشاندن شکر: در آن عید کآن شکرافشان کنم عروسی شکرخنده قربان کنم. نظامی. ، سخت شیرین. (یادداشت مؤلف) : می کند حافظ دعایی بشنو و آمین بگو روزی ما باد لعل شکّرافشان شما. حافظ. - شکرافشان شدن، سخت شیرین شدن. مطبوع و دلپسند گردیدن: شعر نظامی شکرافشان شده ورد غزالان غزلخوان شده. نظامی. ، شیرین سخن. (فرهنگ فارسی معین) : شه بدان شمع شکّرافشان گفت تا کند لعل با طبرزد جفت. نظامی
افشانندۀ شکر. آنکه شکر پخش کند. (فرهنگ فارسی معین) : نمک افشان شدم از دیده کنون شکرافشان شوم ان شأاﷲ. خاقانی. درخشان شده می چو روشن درخش قدح شکّرافشان و می نوش بخش. نظامی. غمزش از غمزه تیزپیکان تر خندش از خنده شکّرافشان تر. نظامی. - شکرافشان کردن، نثار کردن شکر. افشاندن شکر: در آن عید کآن شکرافشان کنم عروسی شکرخنده قربان کنم. نظامی. ، سخت شیرین. (یادداشت مؤلف) : می کند حافظ دعایی بشنو و آمین بگو روزی ما باد لعل شکّرافشان شما. حافظ. - شکرافشان شدن، سخت شیرین شدن. مطبوع و دلپسند گردیدن: شعر نظامی شکرافشان شده ورد غزالان غزلخوان شده. نظامی. ، شیرین سخن. (فرهنگ فارسی معین) : شه بدان شمع شکّرافشان گفت تا کند لعل با طبرزد جفت. نظامی
مخفف گوهرافشان: عاریت خواستمی گوهر اشک ز ابر دست گهرافشان اسد. خاقانی. قصری که عرش کنگرۀ اوست آسمان از عقد انجمش گهرافشان تازه کرد. خاقانی. باد مبارک گهرافشان او بر ملکی کاین گهر است آن او. نظامی. رجوع به گوهرافشان شود
مخفف گوهرافشان: عاریت خواستمی گوهر اشک ز ابر دست گهرافشان اسد. خاقانی. قصری که عرش کنگرۀ اوست آسمان از عقد انجمش گهرافشان تازه کرد. خاقانی. باد مبارک گهرافشان او بر ملکی کاین گهر است آن او. نظامی. رجوع به گوهرافشان شود
نام دیگر رود سغد است که قسمت اعظم ایالت سمرقند را سیراب می کند و آن را در سمرقند کوهک نیز نامند. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 132و رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 132، یسنا ص 41، یشتها ج 1 ص 227 و تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1719 شود
نام دیگر رود سغد است که قسمت اعظم ایالت سمرقند را سیراب می کند و آن را در سمرقند کوهک نیز نامند. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 132و رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 132، یسنا ص 41، یشتها ج 1 ص 227 و تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1719 شود
یکی از چهار ناحیه ای که ایالت سغدیان قدیم را تشکیل میدهد و عبارتند از فرغانه، سمرقند و بخارا و همین ناحیه رجوع به کتاب احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 113 و 132 شود
یکی از چهار ناحیه ای که ایالت سغدیان قدیم را تشکیل میدهد و عبارتند از فرغانه، سمرقند و بخارا و همین ناحیه رجوع به کتاب احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 113 و 132 شود
هر چیزی که نور و روشنائی از وی پراکنده و منتشر گردد. (ناظم الاطباء). نورپاش. (آنندراج). نورافشاننده: در دلو نورافشان شده زآنجا به ماهی دان شده ماهی از او بریان شده یکماهه نعما داشته. خاقانی
هر چیزی که نور و روشنائی از وی پراکنده و منتشر گردد. (ناظم الاطباء). نورپاش. (آنندراج). نورافشاننده: در دلو نورافشان شده زآنجا به ماهی دان شده ماهی از او بریان شده یکماهه نعما داشته. خاقانی
مرکز دهی است از دهستان بخش سیب و سوران شهرستان سراوان، استان بلوچستان و سیستان درمرز ایران و پاکستان، دارای 9 (؟) آبادی است و مرکزش ایرافشان و جمعیت آن 1544 تن است و در 65 کیلومتری جنوب سوران واقع شده است، (دائره المعارف فارسی)
مرکز دهی است از دهستان بخش سیب و سوران شهرستان سراوان، استان بلوچستان و سیستان درمرز ایران و پاکستان، دارای 9 (؟) آبادی است و مرکزش ایرافشان و جمعیت آن 1544 تن است و در 65 کیلومتری جنوب سوران واقع شده است، (دائره المعارف فارسی)