جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بهارافشان

بهارافشان

بهارافشان
شکوفه پاشان. گل افشان. (ناظم الاطباء) :
با گریبان بهارافشان چو پیدا شد ز دور
بر تن مجلس نشینان جامه بوی گل گرفت.
طالب آملی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

هزارافشان

هزارافشان
گیاهی با میوه ای شبیه انگور، که مانند عشقه به درخت می پیچد و ریشه هایی از آن آویزان می شود و در دباغت به کار می رود، تاک صحرایی
فاشَرا، گیاهی خاردار با تارهایی شبیه تاک و میوه ای سرخ رنگ و خوشه دار به اندازۀ نخود که به گیاهان و اشیای نزدیک خود می پیچد و مصرف دارویی دارد، سِپیدتاک، سِپیتاک، سِفیدتاک، سیاه دارو، ماردارو، هِزارشاخ، هِزارکِشان، هِزارجِشان، اَرجالون، بَرْوانیا
هزارافشان
فرهنگ فارسی عمید

نثارافشان

نثارافشان
آنکه زروسیم وغیره برسریاپای کسی بیفشاند: شهریان برسرش نثارافشان همه بام ودرش نگارافشان. (هفت پیکر. چا. ارمغان ص 228 درمورد شاهزاده ای که موفق بگشودن طلسم قلعه شده بود
فرهنگ لغت هوشیار

چهارافشار

چهارافشار
دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد، 300 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

هزارافشان

هزارافشان
درخت تاک صحرایی باشد و آن مانند عشقه بر درخت پیچد، و آن را هزارچشان هم میگویند، یعنی هزار گز. (برهان). رجوع به هزارجشان و هزارفشان و هزارکشان شود
لغت نامه دهخدا

نثارافشان

نثارافشان
که نثار می کند. که زر و سیم و جز آن بر سر یا پای کسی می افشاند. که شاباش کند. نثارافشاننده. نثارگر:
شهریان بر درش نثارافشان
گشته بام و درش نگارافشان.
نظامی.
انجم نثارافشان او اجری خوری از خوان او
از ماهی بریان او نزل مهنا داشته.
خاقانی
لغت نامه دهخدا