معنی برینگا - جستجوی لغت در جدول جو
برینگا
زمان چیدن و تراشیدن پشم گوسفند
ادامه...
زمان چیدن و تراشیدن پشم گوسفند
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر بریندار
بریندار
(پسرانه)
نگارش کردی: بریندار، محمد رستمی، زخمی، تخلص شاعر معاصر
ادامه...
نگارش کردی: بریندار، محمد رستمی، زخمی، تخلص شاعر معاصر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویر سرینگاه
سرینگاه
سَرینگاه
جای سر گذاشتن، بالش و بالای بستر که بر آن سر می گذارند
ادامه...
جای سر گذاشتن، بالش و بالای بستر که بر آن سر می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویر بریدگی
بریدگی
برش، شکاف، جدایی
ادامه...
برش، شکاف، جدایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویر بریگاد
بریگاد
بریگاد
تیپ، واحدی نظامی، پایین تر از لشکر و شامل چند هنگ
ادامه...
تیپ، واحدی نظامی، پایین تر از لشکر و شامل چند هنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویر سرینگاه
سرینگاه
سُرینگاه
جای نشستن، نشستنگاه، تخت، اورنگ، ران و کفل
ادامه...
جای نشستن، نشستنگاه، تخت، اورنگ، ران و کفل
فرهنگ فارسی عمید
تصویر جرینگی
جرینگی
نقد، پولی که نقداً به کسی داده شود
ادامه...
نقد، پولی که نقداً به کسی داده شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویر برهنگی
برهنگی
لختی، لخت بودن، بی پوشاک بودن
ادامه...
لختی، لخت بودن، بی پوشاک بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر بیرنگی
بیرنگی
حالت و کیفیت بیرنگ
ادامه...
حالت و کیفیت بیرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر سرینگاه
سرینگاه
جای نشست نشستنگاه محل جلوس، تخت سریر
ادامه...
جای نشست نشستنگاه محل جلوس، تخت سریر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بریدگان
بریدگان
قاصدان، پیکان، نامه بران
ادامه...
قاصدان، پیکان، نامه بران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بریدگی
بریدگی
برش، قطع، جدائی
ادامه...
برش، قطع، جدائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بریدنگاه
بریدنگاه
محل تقاطع دو خط
ادامه...
محل تقاطع دو خط
فرهنگ لغت هوشیار
بریگاد
چندین واحد نظامی از یک صنف که تحت فرماندهی یک سرتیپ (ژنرال) باشند، واحدی مرکب از دو فوج تیپ
ادامه...
چندین واحد نظامی از یک صنف که تحت فرماندهی یک سرتیپ (ژنرال) باشند، واحدی مرکب از دو فوج تیپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بعینها
بعینها
عیناً
ادامه...
عیناً
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر برهنگی
برهنگی
لختی عریانی
ادامه...
لختی عریانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر برهنگی
برهنگی
لختی، عریانی
ادامه...
لختی، عریانی
فرهنگ فارسی معین
تصویر سرینگاه
سرینگاه
نشستگاه، محل جلوی، تخت، سریر
ادامه...
نشستگاه، محل جلوی، تخت، سریر
فرهنگ فارسی معین
تصویر بریگاد
بریگاد
واحد نظامی مرکب از دو فوج، تیپ، چندین واحد نظامی از یک صنف که تحت فرماندهی یک سرتیپ (ژنرال) باشند
ادامه...
واحد نظامی مرکب از دو فوج، تیپ، چندین واحد نظامی از یک صنف که تحت فرماندهی یک سرتیپ (ژنرال) باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویر برونگاه
برونگاه
محل صدور، مخرج
ادامه...
محل صدور، مخرج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر نرینگی
نرینگی
ذکر
ادامه...
ذکر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر برهنگی
برهنگی
Bareness
ادامه...
Bareness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر بریدگی
بریدگی
Laceration
ادامه...
Laceration
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر برهنگی
برهنگی
بِرِهنِگی
нагота
ادامه...
нагота
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر بریدگی
بریدگی
بُریدِگی
разрыв
ادامه...
разрыв
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر برهنگی
برهنگی
بِرِهنِگی
Nacktheit
ادامه...
Nacktheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر بریدگی
بریدگی
بُریدِگی
Platzwunde
ادامه...
Platzwunde
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر برهنگی
برهنگی
بِرِهنِگی
нагота
ادامه...
нагота
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر بریدگی
بریدگی
بُریدِگی
розрив
ادامه...
розрив
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر برهنگی
برهنگی
بِرِهنِگی
nagość
ادامه...
nagość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر بریدگی
بریدگی
بُریدِگی
skaleczenie
ادامه...
skaleczenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر برهنگی
برهنگی
بِرِهنِگی
裸露
ادامه...
裸露
دیکشنری فارسی به چینی
تصویر بریدگی
بریدگی
بُریدِگی
裂伤
ادامه...
裂伤
دیکشنری فارسی به چینی
تصویر بریدگی
بریدگی
بُریدِگی
laceração
ادامه...
laceração
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر برهنگی
برهنگی
بِرِهنِگی
nudez
ادامه...
nudez
دیکشنری فارسی به پرتغالی