- برگذار
- اجرا، انجام
معنی برگذار - جستجوی لغت در جدول جو
- برگذار
- برگزار، برگزار کردن، برگزار کردن مثلاً انجام دادن، به جا آوردن، برپا داشتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دارای برگ برگ دهنده (درخت)
برگزار کردن، برگزار کردن مثلاً انجام دادن، به جا آوردن، برپا داشتن
عابر، گذرنده، نماندنی
سپری کردن سپری ساختن، برپاداشتن منعقد ساختن
پایان یافتن، ختم شدن، بانجام رسیدن
محترم، شرافتمند، عالی جناب
برید و پیکی که منزل بمنزل فرود آید و اسب خود را عوض کند، کیسه و خریطه حاوی نامه های پیک
برنجزار
عظیم وکبیر، فاضل، توانا
معبر آب آبگذر مجرای آب
مهایک مودار
استوار، پایدار، برپا، برپا
قرار گرفته بر درخت، برداشته وبلند شده وبمعنی قبول کننده
کشاورز، برزگر
حلیم، متحمل، تاب آورنده، صابر، صبور، شکیبا، پر حوصله
شریک
ثابت، مستقر، باقی، استوار
راه دادن، گذر کسی را بجائی قرار دادن
کسی که از راهی عبور کند، عابر، مسافر
کسی که در انجام کاری کوتاهی و اهمال می کند
فروگذار کردن: کنایه از مضایقه کردن، کوتاهی کردن
فروگذار کردن: کنایه از مضایقه کردن، کوتاهی کردن
شکیبا، صبور، صبر کننده، تاب آوردنده، تحمل کننده
اسکدار، قاصدی که در قدیم منزل به منزل اسب خود را عوض می کرد، پیک سوار، غلام پست، چپر، نامه بر، پیک، برید، نامه رسان، مأمور پست، قاصد، چاپار، کیسه ای که نامه ها را در آن می گذاشتند
آنکه کار باسانی و جلدی کند واز عهده آن بخوبی برآید، آنکه حاجات مردم را قضا کند
مانند گرگ
آنچه که تولید مرگ کند
تسلیم. تفویض