جدول جو
جدول جو

معنی اسگذار

اسگذار
اسکدار، قاصدی که در قدیم منزل به منزل اسب خود را عوض می کرد، پیک سوار، غلام پست، چپر، نامه بر، پیک، برید، نامه رسان، مأمور پست، قاصد، چاپار، کیسه ای که نامه ها را در آن می گذاشتند
تصویری از اسگذار
تصویر اسگذار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اسگذار

اسگذار

اسگذار
برید و پیکی که منزل بمنزل فرود آید و اسب خود را عوض کند، کیسه و خریطه حاوی نامه های پیک
فرهنگ لغت هوشیار

اسگذار

اسگذار
رجوع به اسکدار شود، فضله افکندن طائر، ریستن آدمی، بر حدث کردن داشتن. (تاج المصادر بیهقی) ، بسرگین انداختن داشتن
لغت نامه دهخدا

اسگدار

اسگدار
برید و پیکی که منزل بمنزل فرود آید و اسب خود را عوض کند، کیسه و خریطه حاوی نامه های پیک
فرهنگ لغت هوشیار

اسگدار

اسگدار
قاصد، پیک، نامه بر، کیسه ای که قاصدها نامه ها را در آن می گذاشتند، منزلی که در آن نامه بر یا پیک اسب خود را عوض می کرد، اسکدار
اسگدار
فرهنگ فارسی معین