صفت از بردن (برد + ار) چنانکه پرستار (پرست + ار). و در ترکیباتی چون: فرمانبردار و نامبردار و راهبردار و رنجبردار بکار رود. رجوع به این ترکیبات شود، گلیم سیاه چهارگوشه که عرب آنرا در خود پیچند. ج، برد. (منتهی الارب). گلیم خط جرد. (مهذب الاسماء). و رجوع به برد شود، هما فی برده اخماس، در حق آن دو کس گویند که باهم محبت دارند و هر دو یک کار کنند. (منتهی الارب). - بردهالضأن، نوعی از لبن. (منتهی الارب)
صفت از بردن (برد + ار) چنانکه پرستار (پرست + ار). و در ترکیباتی چون: فرمانبردار و نامبردار و راهبردار و رنجبردار بکار رود. رجوع به این ترکیبات شود، گلیم سیاه چهارگوشه که عرب آنرا در خود پیچند. ج، بُرْد. (منتهی الارب). گلیم خط جرد. (مهذب الاسماء). و رجوع به بُرْد شود، هما فی برده اخماس، در حق آن دو کس گویند که باهم محبت دارند و هر دو یک کار کنند. (منتهی الارب). - بردهالضأن، نوعی از لبن. (منتهی الارب)
دهی از دهستان نسر بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه. دارای 123 تن سکنه است. آب آن از قنات، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان نسر بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه. دارای 123 تن سکنه است. آب آن از قنات، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
سرور کشتی بانان: پس بفرمود تا بریدار، یعنی سرور کشتی بانان را با همه ملاحان که بر دجله کشتی دارند حاضر کنند چنانکه هیچ کس نماند که حاضر نشود. بریدار قریب دوهزارکشتیبان را حاضر کرد. (تجارب السلف نخجوانی ص 341) ، چیزی که رویگران بجهت لحم کردن و وصل نمودن برنج و مس و امثال آن بکار برند و بر دمیدگیها نیز مالند. (برهان) ، مرهمی که بر روی زخم رفاده کنند. (ناظم الاطباء)
سرور کشتی بانان: پس بفرمود تا بریدار، یعنی سرور کشتی بانان را با همه ملاحان که بر دجله کشتی دارند حاضر کنند چنانکه هیچ کس نماند که حاضر نشود. بریدار قریب دوهزارکشتیبان را حاضر کرد. (تجارب السلف نخجوانی ص 341) ، چیزی که رویگران بجهت لحم کردن و وصل نمودن برنج و مس و امثال آن بکار برند و بر دمیدگیها نیز مالند. (برهان) ، مرهمی که بر روی زخم رفاده کنند. (ناظم الاطباء)