- برکوفتن(مُ ظَ رَ)
کوفتن. رجوع به کوفتن شود، هزیمت کردن. فرار کردن. گریختن:
همه مهتران پشت برگاشتند
مرا در جهان خوار بگذاشتند.
فردوسی.
به بیچارگی پشت برگاشتند
سراپرده و خیمه بگذاشتند.
فردوسی.
مسعود شکسته و خاکسار و علم نگونسار پشت برگاشت. (راحهالصدور راوندی). و رجوع به پشت برگاشتن در همین لغت نامه شود.
- روی برگاشتن، روی برگردانیدن. اعراض کردن:
که ما را برین گونه بگذاشتند
بخیره چنین روی برگاشتند.
فردوسی.
دل زادفرخ نگه داشت نیز
سپه را همی روی برگاشت نیز.
فردوسی.
جهانی پر از داد شد یک سره
همی روی برگاشت گرگ از بره.
فردوسی.
سپاهش همه روی برگاشتند
جهانجوی را خوار بگذاشتند.
فردوسی.
درفش و بنه پاک بگذاشتند
گریزان ز کین روی برگاشتند.
اسدی.
و رجوع به روی برگاشتن در همین لغت نامه و برگاشتن روی در همین ترکیبات شود
همه مهتران پشت برگاشتند
مرا در جهان خوار بگذاشتند.
فردوسی.
به بیچارگی پشت برگاشتند
سراپرده و خیمه بگذاشتند.
فردوسی.
مسعود شکسته و خاکسار و علم نگونسار پشت برگاشت. (راحهالصدور راوندی). و رجوع به پشت برگاشتن در همین لغت نامه شود.
- روی برگاشتن، روی برگردانیدن. اعراض کردن:
که ما را برین گونه بگذاشتند
بخیره چنین روی برگاشتند.
فردوسی.
دل زادفرخ نگه داشت نیز
سپه را همی روی برگاشت نیز.
فردوسی.
جهانی پر از داد شد یک سره
همی روی برگاشت گرگ از بره.
فردوسی.
سپاهش همه روی برگاشتند
جهانجوی را خوار بگذاشتند.
فردوسی.
درفش و بنه پاک بگذاشتند
گریزان ز کین روی برگاشتند.
اسدی.
و رجوع به روی برگاشتن در همین لغت نامه و برگاشتن روی در همین ترکیبات شود
