جدول جو
جدول جو

معنی سرکوفته

سرکوفته
سرکوبیده، سرکوب شده، جانوری که سرش را کوبیده و شکسته باشند مثلاً مار سرکوفته
تصویری از سرکوفته
تصویر سرکوفته
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سرکوفته

سرکوفته

سرکوفته
که سر او را کوفته باشند:
چون مار ز سوراخ برون آید و بی شک
سرکوفته شد مار که بر رهگذر آمد.
مجیر بیلقانی.
سرکوفته مارم نتوانم که نپیچم.
سعدی.
خشم ماری است که سرکوفته می باید داشت
حرص موری است که در زیر زمین می باید.
صائب.
، نابود. مضمحل:
سرکوفته و جگردریده
موی از بن گوشها بریده.
نظامی.
و به تخصیص دهاقین از کثرت عوارض سرکوفته و پایمال شد. (جهانگشای جوینی).
عذرش بنه ار بزیر سنگی
سرکوفته ای چو مار برگشت.
سعدی
لغت نامه دهخدا

سرکوفت

سرکوفت
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، سَراکوفت، پیغارِه، سَرزَنِش، تَفشِه، زاغ پا، تَفش، مَلامَت، تَفشَل، عِتیب، طَعنِه، بیغارِه، بیغار، نِکوهِش
سرکوفت
فرهنگ فارسی عمید

سرکفته

سرکفته
سرشکافته:
حکیم نوزده را علتی پدید آید
که راحت از کل سرکفتۀ کلان بیند.
سوزنی.
تا بادساریش بسر آید ادب نمای
زآن سرخ بادسار چو سرکفته بادرنگ.
سوزنی
لغت نامه دهخدا