برآشفتن برآشفتن خشمگین شدن، شور و غوغا کردن، برای مِثال برآشوبد ایران و توران به هم / ز کینه شود زندگانی دژم (فردوسی - ۲/۳۱۱) فرهنگ فارسی عمید
برآشفتن برآشفتن ازکوره دررفتن، خشمگین شدن، خشم گرفتن، غضب کردن، تندی کردن، متغیر شدن، خشم، عصبانیت، تغیر، عصبیت فرهنگ واژه مترادف متضاد
برآشفته برآشفته خَشمگین، عصبانی، خَشمناک، غَضَبناک، غَضِب، غَضَب آلود، اَرغَند، اَرغَنده، شَرزِه، دُژ آلود، ژیان، خَشمِن، خَشمگِن، آرُغدِه، آلُغدِه، غَرمَنده، ساخِط، غَراشیدَه، غَضبان، غَضوب فرهنگ فارسی عمید
برآشفته برآشفته رجوع به آشفته شود، بلندی و ارتفاع در جایی یا عضوی، آماس. رجوع به برآمدن و برآمد شود لغت نامه دهخدا