جدول جو
جدول جو

معنی برچق - جستجوی لغت در جدول جو

برچق
ترکی ک برچخ نیزه کوچک از خنجر دورویه سه کشور گرفتنش - وز برچخ سه پایه دو سلطان شکستنش (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بروق
تصویر بروق
جمع برق، درخش ها، آذرخشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریق
تصویر بریق
درخشندگی وتابش برق که از ابر جهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براق
تصویر براق
درخشان، درخشنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برزق
تصویر برزق
پارسی تازی شده برزک برزک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براق
تصویر براق
اسب تیزرو، اسب اصیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برحق
تصویر برحق
البته وحقیقتاً، براستی، مانند (امام برحق، دین برحق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براق
تصویر براق
برق دار، درخشان، تابان، بسیار درخشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از براق
تصویر براق
در روایات اسلامی، اسبی بال دار با صورتی مانند انسان که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد، کنایه از اسب تندرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بروق
تصویر بروق
برق ها، درخشش ها، درخشندگی ها، جمع واژۀ برق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برچه
تصویر برچه
((بَ چَ))
نیزه کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برچک
تصویر برچک
((بَ چَ))
تیغه شمشیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از براق
تصویر براق
((بُ))
خشمگین، عصبانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از براق
تصویر براق
((بَ رَّ))
درخشان، درخشنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از براق
تصویر براق
اسب تیزرو، مرکب رسول الله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برچخ
تصویر برچخ
نیزۀ کوچک، برای مثال از خنجر دورویه سه کشور گرفتنش / وز برچخ سه پایه دو سلطان شکستنش (خاقانی۲ - ۷۰۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برق
تصویر برق
درخش، کهربا، روشنایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برق
تصویر برق
روشنی میباشد که آنرا بفارسی درخش گویند، آذرخش، صاعقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برق
تصویر برق
درخشش، درخشندگی،
در علم فیزیک الکتریسیته، جرقه ای که در اثر نزدیک شدن الکتریسیتۀ منفی و مثبت تولید می شود،
نوری که در اثر اصطکاک یا انفجار ابرها در آسمان می درخشد، آذرخش، آدرخش، آسمان درخش، ارتجک، بیر، کنور
برق خاطف: درخشندگی شدید که چشم ها را خیره کند
برق یمانی (یمان): در علم نجوم مطلع ستارۀ شعرای یمانی، برای مثال دریغا چنان روح پرورزمان / که بگذشت بر ما چو برق یمان (سعدی۱ - ۱۸۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برق
تصویر برق
((بَ))
درخشش، الکتریسته، صاعقه، جر قه ای که در اثر نزدیک شدن الکتریسته منفی و مثبت تولید شود، نوری که در اثر برخورد ابرها تولید شود، جریان الکتریسته ای که برای مصارف خانگی و صنعتی عرضه می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برق
تصویر برق
Electricity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
электричество
دیکشنری فارسی به روسی
विद्युत्
دیکشنری فارسی به هندی