- برچق
- ترکی ک برچخ نیزه کوچک از خنجر دورویه سه کشور گرفتنش - وز برچخ سه پایه دو سلطان شکستنش (خاقانی)
معنی برچق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع برق، درخش ها، آذرخشها
درخشندگی وتابش برق که از ابر جهد
درخشان، درخشنده
پارسی تازی شده برزک برزک از گیاهان
اسب تیزرو، اسب اصیل
البته وحقیقتاً، براستی، مانند (امام برحق، دین برحق)
برق دار، درخشان، تابان، بسیار درخشنده
در روایات اسلامی، اسبی بال دار با صورتی مانند انسان که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد، کنایه از اسب تندرو
برق ها، درخشش ها، درخشندگی ها، جمع واژۀ برق
اسب تیزرو، مرکب رسول الله
نیزۀ کوچک، برای مثال از خنجر دورویه سه کشور گرفتنش / وز برچخ سه پایه دو سلطان شکستنش (خاقانی۲ - ۷۰۲)
درخش، کهربا، روشنایی
روشنی میباشد که آنرا بفارسی درخش گویند، آذرخش، صاعقه
درخشش، درخشندگی،
در علم فیزیک الکتریسیته، جرقه ای که در اثر نزدیک شدن الکتریسیتۀ منفی و مثبت تولید می شود،
نوری که در اثر اصطکاک یا انفجار ابرها در آسمان می درخشد، آذرخش، آدرخش، آسمان درخش، ارتجک، بیر، کنور
برق خاطف: درخشندگی شدید که چشم ها را خیره کند
برق یمانی (یمان): در علم نجوم مطلع ستارۀ شعرای یمانی،برای مثال دریغا چنان روح پرورزمان / که بگذشت بر ما چو برق یمان (سعدی۱ - ۱۸۴)
در علم فیزیک الکتریسیته، جرقه ای که در اثر نزدیک شدن الکتریسیتۀ منفی و مثبت تولید می شود،
نوری که در اثر اصطکاک یا انفجار ابرها در آسمان می درخشد، آذرخش، آدرخش، آسمان درخش، ارتجک، بیر، کنور
برق خاطف: درخشندگی شدید که چشم ها را خیره کند
برق یمانی (یمان): در علم نجوم مطلع ستارۀ شعرای یمانی،
((بَ))
فرهنگ فارسی معین
درخشش، الکتریسته، صاعقه، جر قه ای که در اثر نزدیک شدن الکتریسته منفی و مثبت تولید شود، نوری که در اثر برخورد ابرها تولید شود، جریان الکتریسته ای که برای مصارف خانگی و صنعتی عرضه می شود
Electricity
электричество
Elektrizität
електрика
elektryczność
eletricidade
elettricità
electricidad
électricité
elektriciteit
ไฟฟ้า
listrik
بيانٌ
विद्युत्