- برومندی
- آبرومندی
معنی برومندی - جستجوی لغت در جدول جو
- برومندی
- بارداری، ثمر داشتن، تمتع
- برومندی
- برومند بودن، بالغ بودن، رشید بودن، بارور بودن، خرم و شاداب بودن، کامیاب بودن، برخوردار بودن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عفت، عفاف، شرافت
آبرومند بودن
گناهکاری، بغضا (عربی) بغض شدید
باردار وبارور، صاحب نفع، مثمر، صاحب بر
بالغ، رشید مثلاً جوان برومند، بارور، باثمر، میوه دار،
میوده دهنده مثلاً درخت برومند،
خرم، شاداب مثلاً زمین برومند،
کامیاب، برخوردار مثلاً شاه برومند
میوده دهنده مثلاً درخت برومند،
خرم، شاداب مثلاً زمین برومند،
کامیاب، برخوردار مثلاً شاه برومند
آبرودار، با آبرو
آمالن، اشتیاق
گرانبهایی پربهایی، بزرگواری کرامت، عز عزت عزیزی مقابل ذلت خواری، لیاقت شایستگی، بی نیازی توانگری، وقار، خرمی سرسبزی، جوانمردی سخاوت، نجابت اصالت، دانایی هوشیاری خردمندی
عفیف، شریف، با مناعت
درد داشتن، مرض علت بیماری، حزن اندوه غصه
عقلانیت
بهره بری تمتع، دارای سهم وحصه بودن
عمل و حالت آرزومند: شوق اشتیاق، حسرت تحسر، غرض
عمل آروبند پیوستن استخوان شکسته شکسته بندی
دمنده نفس دمنده، طلوع کننده طالع (ستارگان)، پدید شونده (صبح سپیده)، سخن گوینده، غضبناک شونده خشمگین گردنده، روینده سبرشونده
دارای زور و نیرو بودن زور آوری، چیره دستی، صاحب نفوذ در جامعه و دستگهاهای اداری بودن
توانگری آتاوی دارایی مالداری توانگری
خردمند بودن عاقل بودن
تناوری جسامت، فربهی چاقی، پر زوری قوت
قوه و قدرت، توانایی
درد داشتن، بیماری، رنجوری
بهره مند، دارای بهره و نصیب، سودبرده، آنکه از چیزی یا کاری سود و بهره برده باشد
میل، رغبت، شوق، اشتیاق، کنایه از دل باختگی، عاشقی
آبرودار، با آبرو، دارای اعتبار و شرف، عفیف، بامناعت
غرض پرستی، حاجتمندی
دارای فروغ بودن نورانیت: پیشانیش از فروغمندی صبح دو جهان بسر بلندی
توانگری
درد داشتن، بیماری