معنی برومندی - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با برومندی
برومندی
- برومندی
- برومند بودن، بالغ بودن، رشید بودن، بارور بودن، خرم و شاداب بودن، کامیاب بودن، برخوردار بودن
فرهنگ فارسی عمید
برومندی
- برومندی
- برومند بودن. باروری. بارداری:
میوه دارانش از برومندی
کرده با خاک سجده پیوندی.
نظامی.
لغت نامه دهخدا
برومندی
- برومندی
- آبرومندی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به آبرومندی شود
لغت نامه دهخدا
برهمندی
- برهمندی
- برهمند بودن:
برهمندی را بدل در جای کن
گر همی زایزد بترسی چون شمند.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا