- برهودن
- سوختن ومتغیر شدن رنگ از حرارت آتش، بیهودن
معنی برهودن - جستجوی لغت در جدول جو
- برهودن ((بَ هُ دَ))
- نزدیک به سوختن رسیدن، در اثر حرارت تغییر رنگ دادن، پرهودن
- برهودن
- سوزاندن،
برای مثال چو نرم گویم با تو مرا درشت مگو / مسوز دست جز آن را که مر تو را برهود (ناصرخسرو - ۳۲)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چیزی که نزدیک بسوختن رسیده و حرارت آتش رنگ آنرا تغییر داده باشد
چیزی که نزدیک به سوختن رسیده و حرارت آتش، رنگ آن را تغییر داده باشد، نیم سوخته
پرهون، هر چیز دایره مانند، هاله، خرمن ماه، طوق، گردن بند، کمربند، دایره ای که با پرگار کشیده شود
تصویب، وضع
منحل کردن
اجابت کردن، تامین کردن
نصب کردن روی چیزی، نهادن، گذاشتن
پیشوای روحانی آیین برهمایی و آنان یکی از سه طبقه مردم را در آیین برهمایی تشکیل میدهند. توضیح معرب این کلمه نیز (برهمن) و جمع آن (براهمه) است
باطل، بیفایده، عبث
رشد و نمو کردن چادری که درون آن از گاز پر سازند و به هوا رها کنند
رحم کردن شفقت کردن، بخشیدن
بی فایده، بی سبب، باطله، عبث
اثبات کردن
بالا رفتن بجای مرتفع رفتن
مواظبت کردن برکاریمداومت کردن برامری کاری را پیاپی انجام دادن ورزیدن
مومن گرونده، جمع برروشنان. (شفیع باش برشه مرا بدین زلت چو مصطفی بردادار برروشنان را) (دقیقی)
از سر راه دور شدن
میوه دادن، ثمر دادن، نتیجه دادن، حاصل دادن
نصب گوهر بر طلا و نقره، تفتیش کردن، بیرون کشیدن
بالا بردن بلند کردن بر افراشتن، پروردن تربیت کردن، بیرون کشیدن استخراج کردن، پیدا نمودن ظاهر ساختن، افراختن (بنا و مانند آن)، تعمیر کردن مرمت کردن اصلاح کردن، تمام کردن تکمیل کردن، انباشتن پر کردن، قبول کردن پذیرفتن و انجام دادن تقاضا و حاجت کسی را: حاجت او را برآورد
بالا آمدن، ظاهر شدن پدید گشتن، طلوع کردن (خورشید و ستاره)، برجستگی یافتن ور آمدن، ورم کردن، طول کشیدن: دو هفته برنیامد که
استراحت کردن آسایش یافتن
برگزیدن، منتخب کردن
بالا بردن، افراشتن
وصل، رسیدن
جدا کردن از زمین، قلع وقمع کردن