جدول جو
جدول جو

معنی برهون

برهون
(بَ / بُ)
هر چیز میان خالی، مانند هالۀ ماه و طوقی که بر گردن کنند و کمری که بر میان بندند و دایره ای که از پرگار کشند. (از برهان). دایره باشد و پرگار را نیز گویند. (اوبهی). دایره ای که گاهگاه به گرد ماه و آفتاب پدید آید که به تازیش هاله خوانند. (از شرفنامۀ منیری). دایره. (لغت فرس اسدی). حلقه:
ایا قد تو چون سروی ز دیبا گرد آن آذین
و یا روزتو چون ماهی ز عنبر گرد آن برهون.
رودکی.
چو تازه رو درآید عدل چون مرغ
همان ساعت برون پرّد ز برهون.
ناصرخسرو.
مردم چشمم چو مرکز پلک چون برهون شود
مرکز و برهون ز عشقت هر شبی گلگون شود.
عمعق.
و رجوع به پرهون شود.
- برهون بستن، دایره زدن. حلقه زدن:
بباغ پرگل ماند رخ تو مالامال
زمانه بسته به شمشاد گرد آن برهون.
قطران.
- برهون کشیدن، حلقه زدن. دایره زدن. حصار کشیدن.
لغت نامه دهخدا