- برصا
- مونث ابرص، زنی که به بیماری پیسی دچار باشد
معنی برصا - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث ابرص، زنی که به بیماری پیسی دچار باشد
برقرار
مرد جوان، بر عکس پیر
جمع بصیر بینایان روشن بینان روشندلان
جمع برصه، دیو جاها ریگستان ها
ثابت، برقرار، استوار
ایشتاده، روی پا، قائم
خانه دیو دیو جای، ریگستان
مردم گروزه، پرگیاه
جمع حریص
جوان، آنکه یا آنچه به حد میانۀ عمر طبیعی خود رسیده باشد، برنا، کم تجربه، مساعد و موافق مثلاً بخت جوان
بصیرها، بیناها، کنایه از دانایان، خبیرها، جمع واژۀ بصیر
ایستاده، کسی یا چیزی که روی پای خود قرار گرفته باشد، ورپا، هج، سرپا، برپای، برخاسته، قائم
صفت بریدن، قاطع بران برنده
مرضی است که بر پوست بدن بوجود میاید و جاجا سفید میگردد از رنگ بدن سپیدتر، یا پیسی اندام از فساد مزاج
برنده، کنایه از توانمند
پیسی، لک و پیس، لکه های سفیدی که روی پوست بدن ایجاد می شود، نوعی بیماری پوستی که با سفید شدن یا بی رنگ شدن قسمتی از پوست بدن و پر رنگ شدن قسمت های اطراف آن مشخص می شود