- برشم
- روی پوش روپوشه
معنی برشم - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ماده ای که کرم مخصوص (بنام کرم پیله) بشکل نخ بسیار باریک (بنام و بوسیله آن لانه ای بیضی شکل برای خود سازد رشته ای که از تارهای پیله برای دوختن و بافتن سازند ابریسم بریشم حریر قز افریشم. یا ابریشم هفت رنگ. تارهای ابریشم است بهفت لون که بر سر عروس آویزند و آنرا بشگون نیک دارند. یا کرم ابریشم. کرم پیله کرم قز دود القز، تار سازها که بزخمه یا بناخن نوازند، مطلق سازهای زه دار، دستان ساز پرده ساز، درختی از دسته گل ابریشم ها جز تیره پروانه واران که گونه ای از آن در جنگلهای شمال ایران موجود است گل ابریشم، شب خسب
فطیر
سیاه نگاره، نکوهیده و اندک
موی و پشم بر کرک بر
سپیده دم، گروزه (جماعت مردم)، افسون، گله بزو میش
ابریشم
با همدیگر، با هم، با یکدیگر
روی چشم، بالای چشم، اطاعت کردن، سمعاً و طاعتاً
تیز نگاه
در آیین زردشتی شاخه های بریده درختی که هر یک از آنها را در زبان پهلوی (تاک) و (تای) گویند. در اوستای موجود سخنی نیست که دال براین باشد شاخه های مزبور را از چه درختی باید تهیه کرد. فقط در یسنای 25 بند 3 اشاره شده که برسم باید از جنس یعنی رستنیها و گیاهان باشد ولی در کتب متاء خران آمده است که برسم باید از درخت انار چیده شود. رسم برسم گرفتن در ایران بسیار قدیم است و منظور از برسم بدست گرفتن و دعا خواندن همان سپاس بجای آوردن نسبت به تنعم از نباتات است که مایه تغذیه انسان و چهار پا و وسیله جمال طبیعت است
غنچه
کند سخن
سپیدک خجک ناخن
نوعی از خرمای خشک
داردوست
تیز نگاهی، بذله گویی، روی درهم کشیدن
مردم گروزه، پرگیاه
درهم، آمیخته، انباشته، انبوه
برهم خوردن: به هم خوردن، پریشان شدن، پراکنده شدن، مخلوط شدن
برهم زدن: زیر و رو کردن، مخلوط کردن، خراب کردن، شوریده کردن
به هم زدن: زیر و رو کردن، مخلوط کردن، خراب کردن، شوریده کردن، برهم زدن
برهم شدن: کنایه از برهم رفتن، پریشان خاطر شدن، آشفته شدن
برهم نهادن: روی هم گذاشتن، روی یکدیگر نهادن
برهم خوردن: به هم خوردن، پریشان شدن، پراکنده شدن، مخلوط شدن
برهم زدن: زیر و رو کردن، مخلوط کردن، خراب کردن، شوریده کردن
به هم زدن: زیر و رو کردن، مخلوط کردن، خراب کردن، شوریده کردن، برهم زدن
برهم شدن: کنایه از برهم رفتن، پریشان خاطر شدن، آشفته شدن
برهم نهادن: روی هم گذاشتن، روی یکدیگر نهادن
شاخه های بریده شدۀ درخت انار، مورد، سرو و مانند آنکه موبدان زردشتی هنگام اجرای برخی مراسم مذهبی به دست می گیرند، برای مثال سر و تن بشوییم و برسم به دست / چنان چون بود مرد یزدان پرست (فردوسی - ۴/۳۱۱) . از جمله شرایط برسم به دست گرفتن پاکیزگی تن و لباس است
کرک، پشم یا پر بسیار نرم با پرز های نرم و لطیفی که از بن مو های بز می روید و آن ها را با شانه می گیرند و پس از ریسیدن در بافتن پارچه های کرکی به کار می برند و از آن شال و پارچه های لطیف می بافند، گلغر، پت، تبت، تبد، بزوشم، بزوش، تفتیک
اشاره بچشم و ابرو غمزه: (ناز اگر خواب را سزا ست بشرط نسزد جز ترا کرشمه و ناز) (رودکی)، نغمه کوچک سه ضربی است و در اکثر دستگاهها و آواز ها نواخته میشود (خالقی. موسیقی ایران. پیام نوین)
کرشمه
ناز، کرشمه
ابریشم، تاری بسیار نازک و محکم که از باز کردن پیلۀ کرم ابریشم تهیه می شود و در صنایع نساجی و تهیۀ تار بعضی از سازهای موسیقی به کار می رود، کناغ، پناغ، کج، بهرامه، سیلک، حریر، دمسق، قزّ، دمسه برای مثال گرچه یکی کرم بریشم گر است / باز یکی کرم بریشم خور است (نظامی۱ - ۷۲)
مقطع
سوگوار وملول بودن
برش، قطع، کات (Cut) در هنگام فیلمبرداری به فرمانی از سوی کارگردان یا افراد مرتبط برای قطع کار دوربین صدا و بازی معمولا پس از برداشت کامل نما یا عدم رضایت کارگردان از نماهای فیلمبرداری شده گفته می شود،
کات در تدوین فیلم به معنی انتقال از نمایی به نمای دیگر برای اندازه سازی نما به لحاظ زمانی مکانی و حرکتی که با بریدن (Cutting) بخشهایی از نگاتیوهای برداشت شده و چسباندن (Joining) آنها به هم حاصل میشود.
تغییر ناگهانی از نمایی به نمای دیگر و عمل برش زدن فیلم در روی میز تدوین،
، کات به عنوان یکی از ابزارهای اصلی در دست کارگردان و تدوین گر، نقش بسیار مهمی در روایت داستان و خلق احساسات مختلف در مخاطب دارد.
کات در تدوین فیلم به معنی انتقال از نمایی به نمای دیگر برای اندازه سازی نما به لحاظ زمانی مکانی و حرکتی که با بریدن (Cutting) بخشهایی از نگاتیوهای برداشت شده و چسباندن (Joining) آنها به هم حاصل میشود.
تغییر ناگهانی از نمایی به نمای دیگر و عمل برش زدن فیلم در روی میز تدوین،
، کات به عنوان یکی از ابزارهای اصلی در دست کارگردان و تدوین گر، نقش بسیار مهمی در روایت داستان و خلق احساسات مختلف در مخاطب دارد.
بریدن، تکه بریده شده از چیزی خال روی ناخن یا پوست بدن انسان خال روی ناخن یا پوست بدن انسان
بیاد نگاه داشتن، از برداشتن