- برزش
- بزرگداشت، تجلیل، پالان نهادن، زین نهادن
معنی برزش - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
محله
تشنج
قیمت، بها، ارز، ارج، شایستگی، زیبندگی، قابلیت، قدر
سیخ فرانسوی گل سینه (جواهرات سلطنتی ایران)
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
بلند قامت، بلند بالا، کنایه از عظمت، پسر سهراب و نوه رستم دستان، نام پسر سهراب پسر رستم زال (نگارش کردی: بهرزو)
زیبندگی
شاخ درخت، کشت، زراعت
کوی، کوچه، محله
پارسی تازی شده برزک برزک از گیاهان
نشاط جوانی
باز داشتن میان دو چیز، عالم بین دنیا وآخرت (از مرگ تا قیامت)
پارسی تازی شده پرزه پرز
پشه
بها، قیمت، اهمیت، شایستگی، در علم جامعه شناسی معیارهای مشترک در جامعه برای ارزیابی مناسبات فرهنگی، قدر، مرتبه
برازندگی، زیبندگی، شایستگی
گله، شکایت، شکوه، تظلم، برای مثال بده داد من زآن لبانت و گرنه / سوی خواجه خواهم شد از تو به گرزش (خسروانی - ۱۱۶) ، زاری، توبه
حائل و فاصله بین دو چیز، عالم بین دنیا و آخرت، از هنگام مرگ تا روز قیامت، کنایه از تشویش، نگرانی، سردرگمی، در علم جغرافیا قطعۀ زمین باریکی میان دو دریا که دو قطعه خشکی وسیع را به یکدیگر متصل می کند
کار پیاپی، پیاپی کردن کاری برای تمرین و عادت، حرکت دادن پیاپی اعضای بدن برای تقویت اعصاب و عضلات، هر گونه عمل و حرکتی که برای تقویت اعضا و به منظور حفظ تندرستی به تنهایی یا دسته جمعی انجام داده می شود
قسمتی از شهر شامل چند خیابان و کوچه، کوی، محله، شعبه ای از شهرداری که به امور یک کوی یا محله رسیدگی می کند
بزرک، تخم کتان که از آن روغن می گیرند، دانۀ گیاه کتان
تظلم و دادخواهی و تضرع و زاری نمودن
لرز رعشه ارتعاش. یا به لرزش در افتادن، لرز یافتن رعشه یافتن: ز باریدن برف و باران و سیل بلرزش در افتاده همچون سیل (سعدی لغ)
اجرای مرتب تمرینهای بدنی بمنظور تکمیل قوای جسمی و روحی، اکتساب، تحصیل، حاصل کردن
هر یک از دو شاخه ای که از انتهای نای منشعب شده و هوای دم را به دو ریه می رسانند، نایژه
شاخ درخت
ناز، کرشمه