جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با برازش

برازش

برازش
اسم مصدر است از برازیدن. زیبندگی. (آنندراج) (برهان).
لغت نامه دهخدا

برازخ

برازخ
جمع برزخ، همیستکان ها جمع برزخ. یا برازخ خاضعه. شیخ اشراق این اصطلاح را برعناصر جسمانی اطلاق کرده باعتبار آنکه عناصر جسمانی در مقابل افلاک و اجرام علوی خاضع و از برازخ علوی متاثرند یا برازخ سفلیه. در حکمت اشراق برعناصر اطلاق شده است مقابل برازخ علویه یا برازخ علویه. در حکمت اشراق افلاک را گویند مقابل برازخ سفیله یا برازخ غیر مستقله. در حکمت اشراق مراد کواکب است زیرا قدما کواکب را از جهت آنکه مرکوز در ثخن افلاک میدانستند برازخ غیر مستقله نامیده اند مقابل برازخ مستقله یا برازخ قابسه. در حکمت اشراق عنصریات را گویند باعتبار آنکه عنصریات انوار خود را از افلاک اقتباس کنند یا برازخ قاهره. در حکمت اشراق افلاک و اجرام علوی که مسلط برعناصر و عنصریات و موالید ثلاثند. یا برازخ مستقله. در حکمت اشراق به افلاک اطلاق شودمقابل برازخ غیر مستقله و مجموع افلاک و کواکب را برازخ علویه نامیده اند
فرهنگ لغت هوشیار

برازخ

برازخ
برزخ ها، حائلها و فاصله های بین دو چیز، عالم های بین دنیا و آخرت، از هنگام مرگ تا روز قیامت، کنایه از تشویش ها، نگرانی ها، سردرگمی ها، جمعِ واژۀ برزخ
برازخ
فرهنگ فارسی عمید