جدول جو
جدول جو

معنی بردن - جستجوی لغت در جدول جو

بردن
چیزی را با خود از جایی به جای دیگر رساندن، حمل کردن، سود گرفتن به ویژه در قمار، در ورزش پیش افتادن و پیروز شدن در مسابقه
تصویری از بردن
تصویر بردن
فرهنگ فارسی عمید
بردن
کشیدن، حمل کردن، نقل کردن، با خود برداشتن حیوان بار کش وتندرو، اسب تندرو حیوان بار کش وتندرو، اسب تندرو
فرهنگ لغت هوشیار
بردن
((بُ دَ))
پیروز شدن، تحمل کردن
تصویری از بردن
تصویر بردن
فرهنگ فارسی معین
بردن
قصفٌ
دیکشنری فارسی به عربی
بردن
Win
تصویری از بردن
تصویر بردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بردن
gagner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بردن
wygrać
دیکشنری فارسی به لهستانی
بردن
জেতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
بردن
выиграть
دیکشنری فارسی به روسی
بردن
gewinnen
دیکشنری فارسی به آلمانی
بردن
جیتنا
دیکشنری فارسی به اردو
بردن
kazanmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بردن
kushinda
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بردن
دیکشنری فارسی به چینی
بردن
이기다
دیکشنری فارسی به کره ای
بردن
勝つ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بردن
לנצח
دیکشنری فارسی به عبری
بردن
виграти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بردن
menang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بردن
ชนะ
دیکشنری فارسی به تایلندی
بردن
winnen
دیکشنری فارسی به هلندی
بردن
ganar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بردن
vincere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بردن
ganhar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بردن
जीतना
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بردنگ
تصویر بردنگ
برندک، تپه، پشته، تل، کوه کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برند
تصویر برند
مخفف برنده، قطع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برون
تصویر برون
مخفف بیرون، ضد درون، منظر، آشکار، خارج، ظاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بردنی
تصویر بردنی
قابل بردن، حمل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برین
تصویر برین
برتر، بالاتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بردنگ
تصویر بردنگ
((بَ دَ))
تپه، پشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مردن
تصویر مردن
فوت شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برده
تصویر برده
غلام، کنیز، اسیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برزن
تصویر برزن
محله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برین
تصویر برین
متعالی
فرهنگ واژه فارسی سره