جدول جو
جدول جو

معنی بردن

بردن
جا به جا کردن، حمل کردن، منتقل کردن، حرکت دادن
متضاد: آوردن، سود بردن، نفع کردن
متضاد: ضرر کردن، زیان کردن، برد کردن، برنده شدن، پیروز شدن، پیش افتادن، شکست دادن
متضاد: باختن، شکست خوردن، بر داشتن، پاک کردن، زدودن، ستردن، مستلزم بودن،
فرهنگ واژه مترادف متضاد