- بردان (پسرانه)
- نام یکی از پادشاهان اشکانی
معنی بردان - جستجوی لغت در جدول جو
- بردان
- بامداد و شام
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آمه زکابدان
جمع ردن، تریزها تریز در پارسی به آستین گفته میشود که آستین را با گذاشتن و افزودن پارچه سه گوشه ای به نیم تنه می دوزند تریز کاری تریز ساختن
گوشت یا چیز دیگر که روی آتش تف داده باشند کباب شده برشته شده، خوراکی است مرکب از گوشت و پیاز چرخ کرده که آنرا تفت دهند
حجت، دلیل قاطع وروشن
جمع بلد، شهرها جایباش ها جمع بلد شهرها
فرنود، نخش، پروهان
اکراد
مخفف آبادان
خورجین، جای بار
باردار میوه دار. (صفت. بردن) در ترکیب آید بمعنی برنده حامل: فرمانبردار نامبردار
میوه دادن، ثمر دادن، نتیجه دادن، حاصل دادن
لاتینی تازی گشته آتشفشان
بسیار دان
جمع صرد، کاک ها شیر گنجشگ ها دو رگ زیر زبان
حجت، دلیل، دلیل قاطع
گردنده، در حال گردیدن
دانا، داننده، آگاه، عالم، برای مثال نه با آنت مهر و نه با اینت کین / که بهدان تویی ای جهان آفرین (فردوسی۲ - ۱۰۱۰)
سه گروهان، یک سوم عدۀ هنگ
آبادان، آباد، باصفا، بارونق
بسیار دانا، عاقل و هوشیار، بسیار دان
گیاهی مانند ترب و بسیار بدبو، گندگیاه، برای مثال عیب بدران مکن و هرچه بود نیکو بین / که به صحرای جهان هیچ نروید بیکار (بسحاق اطعمه - مجمع الفرس - بدران)
بلدها، شهرها، سرزمین ها، جمع واژۀ بلد
زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد
سگیل، واروک، واژو، بالو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
سگیل، واروک، واژو، بالو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
اژدها، در افسانه ها، ماری با بال های بزرگ و چنگال های قوی و دم دراز که از دهانش آتش بیرون می آمد، مار بسیار بزرگ
برشته، کباب شده، کنایه از بسیار ناراحت، مضطرب و ناآرام
بریان کردن: تف دادن، کباب کردن
بریان کردن: تف دادن، کباب کردن