جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بادان

بادان

بادان
مخفف آبادان است که نقیض خراب باشد، (برهان)، رجوع به بادان فیروز در برهان شود
لغت نامه دهخدا

بادان

بادان
نام ایرانی معروف بزمان هرمز، (فرهنگ شاهنامه) : و اپرویز نامه نبشت ببادان کی عامل او بود بیمن کسی رسول فرست بدین مرد کی بتهامه است ... بادان چند مرد معروف را از اساوره نزدیک پیغمبر فرستاد، (فارسنامۀ ابن البلخی ص 106)
لغت نامه دهخدا

بادان

بادان
حکیمی بوده از شاگردان جمشید جم در حکمت معروف و باردان حکیم از شاگردان او بوده و سخنان ایشان در نامۀ باستان آمده و برخی را دیده ام، (آنندراج) (انجمن آرا)، رجوع به باذان شود
لغت نامه دهخدا

بادان

بادان
تثنیۀ بادّ. دو درون ران. (منتهی الارب) (قطر المحیط).
لغت نامه دهخدا

آبادان

آبادان
معمور دایر بر پا مقابل ویران خراب: شهر آبادان کشور آبادان، مزروع کاشته، پر مشحون ممتلی، سالم تن درست فربه: (شتر به فربه و آبادان گشت) (کلیله)، مرفه در رفاه، ماء مون ایمن مصون یا آبادان بودن، بصفت آبادان متصف بودن
فرهنگ لغت هوشیار

بالان

بالان
دهلیز خانه. بالنده، در حال بالیدن در حال نمو کردن، نمو کننده، بالنده، فزاینده
فرهنگ لغت هوشیار