پنبه زنی، جدا کردن پنبه از پنبه دانه، فلخودن، حلاجت، فاخیدن، حلّاجی، فلخمیدن، بخیدن اهتمام و دقت کردن در کاربرای مثال افسوس نیاید تو را از این کار / بر خویشتن این رازها مفرخم (ناصرخسرو - ۲۷۷)
پَنبِه زَنی، جدا کردن پنبه از پنبه دانه، فَلخودَن، حِلاجَت، فاخیدَن، حَلّاجی، فَلخَمیدَن، بَخیدَن اهتمام و دقت کردن در کاربرای مِثال افسوس نیاید تو را از این کار / بر خویشتن این رازها مَفَرْخم (ناصرخسرو - ۲۷۷)
تنیدن: گر تنم از جامه برهنه شود علم و خرد گرد تنم برتنم. ناصرخسرو. جانت برهنه است و تو این تار و پود بر تن تاریک همی برتنی. ناصرخسرو. گرد خود چون کرم پیله برمتن بهر خود چه میکنی اندازه کن. مولوی. رجوع به تنیدن شود
تنیدن: گر تنم از جامه برهنه شود علم و خرد گرد تنم برتنم. ناصرخسرو. جانت برهنه است و تو این تار و پود بر تن تاریک همی برتنی. ناصرخسرو. گرد خود چون کرم پیله برمتن بهر خود چه میکنی اندازه کن. مولوی. رجوع به تنیدن شود
روییدن و سبز شدن. (برهان) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). سر زدن از خاک: همی هر زمان نو برآرد بری چو آن شد کهن بردمد دیگری. اسدی (گرشاسب نامه ص 108). کاش از پی صدهزارسال از دل خاک چون سبزه امید بردمیدن بودی. خیام. گیاهی بردمد سروی بریزد چه شاید کرد رسم عالم این است. کمال اسماعیل (از آنندراج). چو لحن سبز در سبزش شنیدی ز باغ زرد سبزه بردمیدی. نظامی. - بردمیدن پوست، رستن آن. پوست تازه پدید آمدن بر اندام: پوست را بشکافت پیکان را کشید پوست تازه بعد از آنش بردمید. مولوی.
روییدن و سبز شدن. (برهان) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). سر زدن از خاک: همی هر زمان نو برآرد بری چو آن شد کهن بردمد دیگری. اسدی (گرشاسب نامه ص 108). کاش از پی صدهزارسال از دل خاک چون سبزه امید بردمیدن بودی. خیام. گیاهی بردمد سروی بریزد چه شاید کرد رسم عالم این است. کمال اسماعیل (از آنندراج). چو لحن سبز در سبزش شنیدی ز باغ زرد سبزه بردمیدی. نظامی. - بردمیدن پوست، رستن آن. پوست تازه پدید آمدن بر اندام: پوست را بشکافت پیکان را کشید پوست تازه بعد از آنش بردمید. مولوی.
چمیدن: وز هوس خویش همی برچمی بیهده ای درخور مقدار خویش. ناصرخسرو. سخن با سر شبان جز سخته و پخته مگو هرگز ولیکن با رمه هر گونه ای کاید همی برچم. ناصرخسرو. رجوع به چمیدن شود، بخش کردن. سهم کردن
چمیدن: وز هوس خویش همی برچمی بیهده ای درخور مقدار خویش. ناصرخسرو. سخن با سر شبان جز سخته و پخته مگو هرگز ولیکن با رمه هر گونه ای کاید همی برچم. ناصرخسرو. رجوع به چمیدن شود، بخش کردن. سهم کردن
استراحت کردن آسودن، قرار یافتن سکون یافتن، خفتن خوابیدن، از جوش و غلیان باز ایستادن فرو نشستن کف، صبر کردن شکیبا شدن، مطمئن شدن اطمینان یافتن، منزل کردن جای گرفتن، نشستن آشوب رفع شدن فتنه
استراحت کردن آسودن، قرار یافتن سکون یافتن، خفتن خوابیدن، از جوش و غلیان باز ایستادن فرو نشستن کف، صبر کردن شکیبا شدن، مطمئن شدن اطمینان یافتن، منزل کردن جای گرفتن، نشستن آشوب رفع شدن فتنه