معنی برباگه - جستجوی لغت در جدول جو

برباگه

لغت نامه دهخدا

بربسته

جامد، جماد، ساختگی و بی اصل

فرهنگ فارسی عمید

عربانه

گاری، کالسکه، دلیجان

فرهنگ فارسی عمید

برناچه

جوانک، پسر جوان

فرهنگ فارسی عمید

برنامه

مجموعه ای از کارهایی با طرح مشخص که در زمان خاصی انجام می شود، دستور کار، پرگرام، بخش های پخش شده از تلویزیون، رادیو، نمایش و مانند آن، جدولی برای انجام بعضی کارها مثلاً برنامۀ مسابقات، دستورالعمل داده شده به رایانه، آنچه در ابتدای نامه یا کتاب نوشته می شد، عنوان، دیباچه

مجموعه ای از کارهایی با طرح مشخص که در زمان خاصی انجام می شود، دستور کار، پرگرام، بخش های پخش شده از تلویزیون، رادیو، نمایش و مانندِ آن، جدولی برای انجام بعضی کارها مثلاً برنامۀ مسابقات، دستورالعمل داده شده به رایانه، آنچه در ابتدای نامه یا کتاب نوشته می شد، عنوان، دیباچه

فرهنگ فارسی عمید

برواره

بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، بروار، غرفه

فرهنگ فارسی عمید

بسباسه

پوست جوز بویا، قشر دوم جوز بویا که در طب قدیم کاربرد دارویی داشته، جارگون، بزباز

فرهنگ فارسی عمید

طربگاه

طربخانه، طرب سرا، محل عیش و عشرت

فرهنگ فارسی عمید

حربگاه

حرب جای، جای جنگ، میدان جنگ

فرهنگ فارسی عمید

برباره

(بَ رَ / رِ)

بربار. (انجمن آرا) (برهان). حجره ای بر بالای حجره ای دیگر. (شرفنامۀ منیری) (انجمن آرا) (برهان). فروار. بربار و بالاخانه و حجرۀ بالای حجره. (ناظم الاطباء). رجوع به بربار شود.

لغت نامه دهخدا

برباله

اسارون

فرهنگ لغت هوشیار

برباره

حجره ای که بالای حجره دیگر باشد بالا خانه

فرهنگ لغت هوشیار

قرباقه

ترکی غوک از جانوران داروک (گویش مازندرانی)

فرهنگ لغت هوشیار

عربانه

کلی از ابزار های خنیا

فرهنگ لغت هوشیار

طربگاه

محل شادی، طربخانه

فرهنگ لغت هوشیار

بسباسه

پوست جو

فرهنگ لغت هوشیار

برنامه

دیباچه، عنوان، سر نامه

فرهنگ لغت هوشیار

برواره

بالای حجره، تاقچه بلند

فرهنگ لغت هوشیار

درباره

درباب. در خصوص راجع به: من درباره تو مضایقه ندارم. توضیح لازم الاضافه است. در خصوص، ار بابت

فرهنگ لغت هوشیار

برماهه

افزاری است درودگر انرا که بوسیله آن چوب و تخته را سوراخ کنند مثقب

فرهنگ لغت هوشیار

بربسته

چیزی را گویند که روح نباتی در وی اثر نکند و نشو و نما نتواند کرد و زیاده از آنچه هست نتواند شد مانند سنگ و کلوخ جماد مقابل بررسته، امر ساختگی امر مصنوع

فرهنگ لغت هوشیار