مهندس سپاه رومی در زمان شاپور اول ساسانی که بهنگام اسارت امپراتور روم به امر شاپور پل شوشتر را ساخت. توضیح آنکه این نام را بزانوش هم ضبط کرده اند. بقول لکهارت برانوش نام رومی نیست و کرزن این نام را اورانوش (اورانوس) دانسته است. (فرهنگ فارسی معین)
مهندس سپاه رومی در زمان شاپور اول ساسانی که بهنگام اسارت امپراتور روم به امر شاپور پل شوشتر را ساخت. توضیح آنکه این نام را بزانوش هم ضبط کرده اند. بقول لکهارت برانوش نام رومی نیست و کرزن این نام را اورانوش (اورانوس) دانسته است. (فرهنگ فارسی معین)
برونوس. (برهان) (آنندراج). رجوع به برنوس شود، به مجاز، در سوز و گداز شدن. سخت غمگین و متأثر گشتن: به ایرانیان زار و گریان شدم ز ساسانیان نیز بریان شدم. فردوسی. - جان و تن به مهر کسی بریان شدن، در مهر کسی سوختن و زار و ناتوان گشتن در آتش عشق وی: مر مرا بفریفت از آغاز کار تا شدم بریان به مهرش جان و تن. ناصرخسرو. - دل بریان شدن بر کسی، در سوز و گداز شدن: دل من همی بر تو بریان شود دو چشمم شب و روز گریان شود. فردوسی. - روان بریان شدن، سخت غمگین و در سوز و گداز شدن: همانا که آن خاک گریان شود روانش بدین سوک بریان شود. فردوسی. - سینه بریان شدن، سخت متأثر و غمگین و در سوز و گداز شدن: ز درد تو خورشید گریان شود همان ماه را سینه بریان شود. فردوسی
برونوس. (برهان) (آنندراج). رجوع به برنوس شود، به مجاز، در سوز و گداز شدن. سخت غمگین و متأثر گشتن: به ایرانیان زار و گریان شدم ز ساسانیان نیز بریان شدم. فردوسی. - جان و تن به مهر کسی بریان شدن، در مهر کسی سوختن و زار و ناتوان گشتن در آتش عشق وی: مر مرا بفریفت از آغاز کار تا شدم بریان به مهرش جان و تن. ناصرخسرو. - دل بریان شدن بر کسی، در سوز و گداز شدن: دل من همی بر تو بریان شود دو چشمم شب و روز گریان شود. فردوسی. - روان بریان شدن، سخت غمگین و در سوز و گداز شدن: همانا که آن خاک گریان شود روانش بدین سوک بریان شود. فردوسی. - سینه بریان شدن، سخت متأثر و غمگین و در سوز و گداز شدن: ز درد تو خورشید گریان شود همان ماه را سینه بریان شود. فردوسی