جدول جو
جدول جو

معنی دردنوش

دردنوش
دردآشام، آنکه جام باده را تا ته بیاشامد، دردآشامنده، دردنوش، باده خوار
تصویری از دردنوش
تصویر دردنوش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دردنوش

دردنوش

دردنوش
دُردنوشنده. نوشندۀ درد. دردآشام. دردی خوار. آنکه جام شراب را تا ته می نوشد. (ناظم الاطباء) :
ساقی که جامت از می صافی تهی مباد
چشم عنایتی به من دردنوش کن.
حافظ.
در این صوفی وشان دردی ندیدم
که صافی باد عیش دردنوشان.
حافظ.
اهل معنی مست جام وحدت اند
اهل صورت دردنوش کثرت اند.
اسیر لاهیجی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا