برافراشته. بلندشده. نصب شده: به ژرفی نگه کن که با یزدگرد چه کرد این برافراخته هفت گرد. فردوسی. ، ثبات در کارزار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دوام الحرب علی الرکب. اسم است ابتراک را. (اقرب الموارد). ج، برائک، کوشش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
برافراشته. بلندشده. نصب شده: به ژرفی نگه کن که با یزدگرد چه کرد این برافراخته هفت گرد. فردوسی. ، ثبات در کارزار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دوام الحرب علی الرکب. اسم است ابتراک را. (اقرب الموارد). ج، برائک، کوشش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
برفرازیدن. برافراختن. برافراشتن. بلند کردن: برفرازد چون بمیدان آلت حربت برند رایت آلت چو آتش آفرازه بر اثیر. سوزنی. - سر کسی به خورشید برفراختن، وی را به پایگاه بلند رساندن: بدو گفت من چاره سازم ترا بخورشید سر برفرازم ترا. فردوسی. ، سبد و یا زنبیل میوه. (ناظم الاطباء)
برفرازیدن. برافراختن. برافراشتن. بلند کردن: برفرازد چون بمیدان آلت حربت برند رایت آلت چو آتش آفرازه بر اثیر. سوزنی. - سر کسی به خورشید برفراختن، وی را به پایگاه بلند رساندن: بدو گفت من چاره سازم ترا بخورشید سر برفرازم ترا. فردوسی. ، سبد و یا زنبیل میوه. (ناظم الاطباء)