- براد
- یخچال
معنی براد - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خرده های آهن
پسر یا مردی که در پدر و مادر یا یکی از آن دو با شخص مشترک باشد اخ اخوی داداش بردر یا برادر پدر. عم عمو. یا برادر حقیقی. برادر از یک پدر و یک مادر. یا برادر دینی. هم کیش هم مذهب. یا برادر رضاعی. پسر یا مردی که با شخص از یک پستان شیر خورده باشد پسر دایه شخص. یا برادر شوهر. مردی که اخوی شوهر زنی باشد خوسره. یا برادر مادر. دایی خال خالو
پسری که با دختر یا پسر دیگر از یک پدر و مادر باشد، نسبت به آن پسر یا دختر برادر است، داداش
ریزه های فلز که هنگام کوبیدن یا سوهان زدن آن می ریزد، سونش، ساوآهن
آب خنک دادن، سست گرداندن، خنکی
خنک، خنک کننده، جامه پرزه دار
مخفف برنده، قطع کننده
فریه (لعنت) نفرین دور
نامه رسان، قاصد
جمع بلد، زیستگاه ها: شهر ها بخش ها سرزمین ها جمع بلده. شهرها: (در جمیع بلاد گردش کرد)، ناحیه ها نواحی. توضیح این کلمه در ترکیب اسمای امکنه برای افاده مفهوم مملکت و کشور بکار رود مثلا بلاد العرب بعربستان بلاد الروم بمملکت رومیان اطلاق شود. یا تخطیط بلاد. جغرافی (علم)، بدکار، فاسق نابکار، فاحشه روسپی، مفسد مفتن، گمراه. شهرها، ج بلد
گلیم راه راه
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
آراج، نام فرشته ای، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم که در این روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شوم می دانند
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نام کسی که در زمان شاپور یکم پادشاه ساسانی زندگی کرده و نام او در کتیبه کعبه زرتشت امده است
درخشان، درخشنده
میرش مردن (فعل سوم شخص مفرد فعل دعایی از بودن) بود باشد
سرد، لوس، بی مزه، برنده سرد خنک مقابل حاد گرم، ناخوشایند بی مزه، لطیفه بارد، بی ذوق بی لطف، عنین آنکه مباشرت نتواند کرد، یکی از مزاج های نه گانه طب قدیم سرد، جمع بوارد، بارد بر دو گونه است. بارد بالفعل مانند برف و بارد بالقوه مانند کاهو و کاسنی
اندک، آبتک کمینه فرو نشست آب در رود یا تالاب
جمع برصه، دیو جاها ریگستان ها
برازندگی وزیبائی، آراستگی
اعمال نیک و خیرات
پاک، بیزار
نیست ونابود، بی فایده شدن
بواسطه، بعلت، جهت
قاطع، برنده، برا، بیزاری، بیگناهی، وارهیدگی، وام رهی، آک رهی (آک عیب)
علیه کسی، بزیان کسی، بزبان کسی
برنده قاطع برا