جدول جو
جدول جو

معنی براده

براده((بُ دِ))
خرده ریز از چوب یا فلز که به هنگام تراشیدن یا بریدن بر جای می ماند، سوده
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با براده

براده

براده
ریزه های فلز که هنگام کوبیدن یا سوهان زدن آن می ریزد، سونش، ساوآهن
براده
فرهنگ فارسی عمید

براده

براده
سونش. (منتهی الارب). سونش آهن و فولاد. ساوآهن. (مهذب الاسماء) (السامی). سودۀ آهن. ریزۀآهن و مانند آن که در وقت سوهان کردن بیفتد. ریزه که از دهن سوهان ریزد. (زمخشری) (از اقرب الموارد).
- برادهالحدید، سودۀآهن. (فهرست مخزن الادویه).
، زیبندگی. رجوع به برازیدن شود
لغت نامه دهخدا

براده

براده
کوزۀ آویز. (مهذب الاسماء). کوزۀ آویز جهت سرد شدن آب. آوندی است که آب را سردکند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا

بریده

بریده
اسم بریدن، قطع کرده، جدا شده، شکافته شده، زخم شده، مجروح، ختنه شده، مختون، جمع بریدگان
فرهنگ لغت هوشیار

بلاده

بلاده
کند هوشی تیماو دیر یابی بدکار، فاسق نابکار، فاحشه روسپی، مفسد مفتن، گمراه. تبهکار، فاسق، نابکار
فرهنگ لغت هوشیار