کنده. کنده شده. - برکنده بال، که بال وی جدا کرده باشند: کند جلوه طاوس صاحب جمال چه میخواهی از باز برکنده بال ؟ سعدی. نتف، زاغ برکنده بال. (از منتهی الارب). - برکنده دندان، بی دندان. - برکنده قدر، پست مرتبه و خجل و خوار گردیده. (آنندراج). - برکنده موی، مهلوب. (از منتهی الارب).
کنده. کنده شده. - برکنده بال، که بال وی جدا کرده باشند: کند جلوه طاوس صاحب جمال چه میخواهی از باز برکنده بال ؟ سعدی. نَتِف، زاغ برکنده بال. (از منتهی الارب). - برکنده دندان، بی دندان. - برکنده قدر، پست مرتبه و خجل و خوار گردیده. (آنندراج). - برکنده موی، مهلوب. (از منتهی الارب).
برآورنده. بناکننده. آفریننده: برآرندۀ ماه وکیوان و هور نگارندۀ فرّ و دیهیم و زور. فردوسی. چنین گفت کای برتر از جان پاک برآرندۀ آتش و بادو خاک. فردوسی. برآرندۀ گردگردان سپهر همو پرورانندۀ ماه و مهر. عنصری. ای برآرندۀ سپهر بلند انجم افروز و انجمن پیوند. نظامی. برآرندۀ سقف این بارگاه نگارندۀ نقش این کارگاه. نظامی.
برآورنده. بناکننده. آفریننده: برآرندۀ ماه وکیوان و هور نگارندۀ فرّ و دیهیم و زور. فردوسی. چنین گفت کای برتر از جان پاک برآرندۀ آتش و بادو خاک. فردوسی. برآرندۀ گردگردان سپهر همو پرورانندۀ ماه و مهر. عنصری. ای برآرندۀ سپهر بلند انجم افروز و انجمن پیوند. نظامی. برآرندۀ سقف این بارگاه نگارندۀ نقش این کارگاه. نظامی.
نعت مفعولی از برکشیدن. بلند برشده: درختی است این برکشیده بلند که بارش همه زهر و برگش گزند. فردوسی. ، کلاهی دراز که زهاد بر سر گیرند و بتازی بریس نامند، و باین معنی با کاف فارسی هم آمده است. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) : دلقت بچه کار آید و تسبیح و مرقع خود را ز عملهای نکوهیده بری دار حاجت بکلاه برکی داشتنت نیست درویش صفت باش و کلاه تتری دار. سعدی
نعت مفعولی از برکشیدن. بلند برشده: درختی است این برکشیده بلند که بارش همه زهر و برگش گزند. فردوسی. ، کلاهی دراز که زهاد بر سر گیرند و بتازی بریس نامند، و باین معنی با کاف فارسی هم آمده است. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) : دلقت بچه کار آید و تسبیح و مرقع خود را ز عملهای نکوهیده بری دار حاجت بکلاه برکی داشتنت نیست درویش صفت باش و کلاه تتری دار. سعدی
انباشته پر مملو ممتلی، حشو در نهاده، نهان کرده پوشیده مخفی، مدفون دفین در خاک فرو برده، نگار کرده ملون منقش، مغزدار میان پر، سخت فربه با گوشتی سخت پیچیده
انباشته پر مملو ممتلی، حشو در نهاده، نهان کرده پوشیده مخفی، مدفون دفین در خاک فرو برده، نگار کرده ملون منقش، مغزدار میان پر، سخت فربه با گوشتی سخت پیچیده
پاشیده پاچیده پریشان پخش بشولیده پشولیده پرت وپلا متفرق متشتت، تلف شده صرف شده، گوناگون متفرق، بیگانه غریب مقابل خویش، شیفته شوریده مجذوب، بیشعور کم عقل، بی بندوبار لاابالی بی حفاظ، مشهور، حق ناشناس پست، مطالب جدا و تاء لیف ناشده. یا بخت پراگنده. بخت بد. یا پراگنده بودن، پهن بودن گسترده بودن
پاشیده پاچیده پریشان پخش بشولیده پشولیده پرت وپلا متفرق متشتت، تلف شده صرف شده، گوناگون متفرق، بیگانه غریب مقابل خویش، شیفته شوریده مجذوب، بیشعور کم عقل، بی بندوبار لاابالی بی حفاظ، مشهور، حق ناشناس پست، مطالب جدا و تاء لیف ناشده. یا بخت پراگنده. بخت بد. یا پراگنده بودن، پهن بودن گسترده بودن